کلمه اسطوره را لوث نکنید!

این پست را به موضوع خارج از بحث خودمان  اختصاص داده ام.
چهارشنبه شب  ۱۲/۱/۸۸ برنامه نود با اجرای عادل فردوسی پور پخش شد. این برنامه در مورد شکست تیم ملی از عربستان و برکناری علی دایی بود.

ادامه مطلب ...

منطق و احساس

احساسات ویژگی بارز زنانه است و منطق ویژگی بارز مردانه است. بگذریم که در کشور توسعه نیافته ما این ویژگی مردانه، دچار توسعه نیافتگی است! اگر این دو ویژگی را دو سر یک طیف پیوسته در نظر بگیریم، هرانسانی چه مرد و چه زن نقطه منحصر به فردی را در این طیف به خود اختصاص داده است.(برای تجسم بهتر می توانید طیفی را که برای اندازه گیری PH یعنی شدت اسیدی یا بازی بودن مواد به کار می رود، در نظر بگیرید) بعضی از زنها احساسات بسیار قوی ای دارند به حدی که در تصمیمات خود منطق شدیدا تحت تأثیر احساسات قرار می گیرد. و بعضی از مردها آنقدر منطقی هستند که با یک روبوت تفاوتی نمی کنند! برای تشکیل یک زندگی مشترک اگر زن احساسات شدیدی دارد، نمی تواند با یک مرد با غلظت اسیدی زیاد (خیلی منطقی) ازدواج کند. چون زن رفتارش بر اساس منطق نیست و مرد ربوتیک ما، در هنگام روبرو شدن با یک سیستم غیر منطقی، پردازشگرش هنگ می کنه! و از درک سیستم مقابل عاجز می مونه. این موضوع خیلی زود زندگی را به بن بست می رسونه. البته برای درک رفتار یک زن شدیدا احساسی، به یک نرم افزار ویژه نیاز است. اگر مرد منطقی میتواند این نرم افزار را بر روی سیستم فکری خود نصب کند، شاید بتواند رفتار زن احساسی را آنالیز و درک کند ولی در طولانی مدت این کار بسیار خسته کننده خواهد بود.به نظر من مردهایی می توانند با زنهای شدیدا احساسی زندگی کنند که PH  آنها خیلی به محدوده بازی نزدیک باشد.
ویژگی زنهای خیلی احساسی:  

- روحیه بسیار وابسته ای دارند. وقتی که به کسی دل می بندند در مقابل جفای او نیز بسیار گذشت دارند. به حدی که  آدم ستم پذیری به نظر می رسند.
- عموماً از نظر مالی استقلالی ندارند و این موضوع وابستگیشان را به شوهر بیشتر می کند. به خاطر بیش از حد احساسی بودن، عموماً به اضطراب و افسردگی  دچار می شوند. و این بیماریها اینگونه زنها را از موفقیت در تحصیل و کار باز می دارد که نهایتا به وابستگی مالی می انجامد.
- زن خانه دار هستند.  اگر همسر خوبی داشته باشند حاضرند تا اخر عمر خانه دار بمانند. و دنبال موقعیت اجتماعی نمی گردند.
- دنیای آنها دریای عشق شوهرشان است. اگر این دریا خشک نباشد، آرزوی بزرگ دیگری ندارند.
مردهای منطقی عموماً دنبال دستاوردهای بزرگ در زندگی می گردند و حاضرند حال خود را فدای آینده کنند. به فکر کردن علاقمندند. از اینکه یکی دائم به آنها بچسبد، احساس خفگی می کنند. تنهایی را دوست دارند. و این خصوصیت درست برخلاف نیازهای یک زن احساسی است که دوست دارد همیشه تکیه گاهش او را همراهی کند.
زنهایی هم هستند که در مقابل زنهای احساسی قرار دارند. این زنهای منطقی، ویژگیهای مردانه ای از خود نشان می دهند. به استقلال مالی بسیار اهمیت می دهند. به همین دلیل به دنبال یافتن کاری خارج از خانه می گردند. حوصله بچه دار شدن و بچه بزرگ کردن را ندارند. حوصله ظرف شستن و خانه تمیز کردن را ندارند. این زنها در تحصیل و کار موفقند. ولی اگر با مردان احساسی ازدواج کنند، زندگی خوبی نخواهند داشت. مرد احساسی به دنبال زن می گردد و نه مرد! او توقع دارد که همسرش ویژگیهای زنانه داشته باشد و نه مردانه. احتمالا دوست دارد که بچه داشته باشد و هر روز، دست پخت همسرش را بخورد نه پیتزا و کباب رستوران!
خلاصه در موقع خواستگاری سعی کنید شدت منطق و احساس را در همسر خود شناسایی کنید و بعد با خود مقایسه کنید. آیا PH   همسرتان با PH   خودتان هماهنگی دارد؟ یا در دو قطب کاملا مخالف هستید؟

عوضش می کنم!

خیلی از جوانها موقع ازدواج، شیفته برخی از ویژگیهای نامزدشون می شوند و حتی بعضی از اختلافات یا ایرادات اساسی که بینشان وجود داره را با این فکر که بعد از ازدواج می توانند در طرف مقابلشان تغییر بوجود آورند، از این اختلافات چشم پوشی می کنند . بیچاره ها بعد از ازدواج تازه متوجه می شوند که طرف مقابلشان هم آدم بالغیست! بچه نیست که بشه تغییرش داد!  او هم برای رفتار خودش توجیهاتی داره. یا شاید حتی سلیقه اون اینه که اینجوری زندگی کنه. اونوقته که آدم از جایی که بیخود به خودش امیدواری داده بوده ضربه می خوره!
مثلا ممکنه پسری عاشق چهره دختری بشه. ولی دختر ، از نوع دخترانی باشه که آزاد تربیت شده. در رفت و آمد، در معاشرت با مردان دیگر، در نوع لباس پوشیدن، آزاد تربیت شده (مدرن) پسر اما روحیات سنتی داره. دوست نداره همسرش با مردان دیگه به راحتی بگو بخند کنه! پسر خیلی به نفوذ کلام خودش مطمئنه! و فکر می کنه که می تونه همسرش را بعد از ازدواج عوض کنه. ولی بعد از ازدواج تازه متوجه میشه که یه پرنده وحشی را نمیشه توی قفس کرد و توقع داشت که برات چه چه بزنه!
ولی اونوقت دیگه دیر شده یک زندگی دچار جنگ فرسایشی با پایانی نامعلوم میشه!
پس این دندان امید را از ریشه بکنید که می تونید طرف را عوض کنید. اگه شما را عوض نکنه خیلی هنر کرده اید!
به قول بیهقی: لاتبدیل لخلق الله!
البته اینها که گفتم مربوط به جهان سوم و کشور کمی مدرن-خیلی سنتی ایرانه. در دنیای مدرن، مردمی که دموکراسی در زندگیشان کاملا نهادینه شده خیلی راحت می تونن با منطق و اصول دموکراسی در کنار هم زندگی کنند و با هم کنار بیان. در غرب اگه زنی بخواد بره  گردش، شوهرش را مجبور نمی کنه که تو باید حتما همراه من بیایی وگرنه تو ادم بدرد بخوری نیستی! مرد هم از اینکه زنش با دوستانش بره گردش رگ غیرتش متورم نمیشه. کلا در غرب مردم یاد گرفته اند که نباید چیزی را به کسی تحمیل کرد و متقابلا دوست ندارن چیزی بهشون تحمیل بشه. و نکته دیگه اینکه درغرب همه چیز largeتر از ایرانه. مردها نسبت به زنهاشون در تعصب ورزیدن largeترند. زنها هم نسبت به مردهاشون همینطور. تحمل عقیده دیگران،  احترام به حریم خصوصی دیگران، و احترام به سلیقه دیگران در زندگی اصول مهمی است که در آنجا بین مردم نهادینه شده. (و همچنین در رابطه بین حکومت با مردم).  

ولی در ایران زن و شوهر حتی دوست دارند لباس پوشیدن همسرشان هم طبق سلیقه آنها صورت گیرد!یعنی هیچ حریمی برای هم تعریف نمی کنند! در تفکر غربی عوض کردن دیگران معنی ندارد. 

ولی به هرصورت در آنجا نیز دو نفر که از نظر افکار و عقاید شبیه به هم باشند با هم خوش تر خواهند بود تا دونفر که هیچ وجه مشترکی ندارند!

سرنوشت نوبل انیشتن

1- تا حالا به این توجه کرده این که در حیوانات مختلف ریتم زندگی فرق می کند؟ مثلا یک زنبور عسل که در هرثانیه چندین بار بال می زنه، ریتم زندگی تندی داره. ولی برای یک لاک پشت یا پروانه یا کرمی که از آن پروانه تولید میشه ریتم زندگی فرق می کنه. آدمها هم همینطورن. بعضی  ها کند کار می کنند، با حوصله و تامل زیاد،این افراد معمولا وقت کم میارن؛ برخی برعکس خیلی فرز هستند. عموما این افراد وقت زیاد میارن و نمیدونن چه جوری وقتشون را تلف کنند! 

اگه زن و شوهر از نظر ریتم زندگی هم به هم بخورن خیلی بهتره. بعضی وقتها برای یک آدم فرز صبر کردن پای یک آدم کند غیر قابل تحمله!
2- استاد فیزیک ما توی دانشگاه می گفت: می دونید انیشتن بعد از گرفتن جایزه نوبل با جایزه ش چکار کرد؟ انیشتن جایزه ش را فروخت تا مهریه خانمش را بپردازه و از دستش خلاص بشه!!
البته این را من نگفتم استاد ما می گفت!  ولی اگه بخواهیم موضوع را آنالیز کنیم علت این کار انیشتن  احتمالا به خاطر این بوده که از نظر سطح هوشی و نیز از نظر نوع علاقمندیهای فکری، بین انیشتن و زنش سازگاری خوبی وجود نداشته. نمی گویم انطباق چون هیچ دو نفری علاقمندیهایشان با هم انطباق نداره ولی دست کم می تونه نزدیک باشه. مثلا اگه مرد به علم علاقه داشته باشه و زن به موسیقی این دو تا آدم توی یک خونه نمی تونن زندگی کنند.چون برای ادمی که به علم علاقه داره سکوت نیازه و برای آدم علاقمند به موسیقی، یک خونه با دیوارهای اکوستیکی!
موضوع تفاوت در سطح هوشی هم مهمه.وقتی مردی احساس کنه که زنش خیلی خنگه (و یا برعکس) اونوقت مرد در ایجاد رابطه با زنش دچار مشکل می شه. هر وقت میخواد در مورد موضوعی با همسرش مشورت کنه بی درنگ تو ذهنش با خودش می گه: این که هیچی حالیش نیست! این نوع فکر کردن درمورد شریک زندگی حس خیلی بدی ایجاد می کنه. و رابطه انسانی بین زن و شوهر را به یک رابطه برده وار تبدیل می کنه. اینه که در موقع خواستگاری بد نیست که افراد به این موضوع ها هم توجه داشته باشند.