شوهریابی مدرن!

بر طبق تحقیقی که در دانشگاه لیدز انجام شده است اگر لباس خانم ها طوری باشد که 40 درصد از بدنشان بدون پوشش باشد احتمال جذب مرد ها 2 برابر بیشتر از زمانی خواهد بود که بدنشان پوشیده باشد. این گروه لباس هایی با پوششهای مختلف بر تن خانمها در کلوب های شبانه کردند و رفتار مردان را در برابر نوع پوشش ها مورد بررسی قراردادند. در این تحقیق هر دست 10 درصد و هر پا 15 درصد و بقیه بدن 50 درصد در نظر گرفته شده است. نکته جالب توجه اینجاست که اگر قسمت های بیرون مانده از لباس بیش از 40 درصد باشد احتمال جذب مردها کاهش می یابد که این میتواند به این دلیل باشد که برهنگی بیش از 40 درصد نوعی احساس بی اعتمادی را در مردان القاء می کند. در واقع برهنگی 40 درصدی نوعی حس فریفتن و ایجاد شیفتگی در مرد ایجاد می کند در حالی که بیش از 40 در صد حس " دم دست بودن برای عام" و " خیانت در آینده" را در مرد تداعی می کند.

آنچه که باید مردان جوان بدانند!

فرض کنید که شما 700000 تومان در ماه حقوق می گیرید. 300000 تومان آن بابت کرایه خانه هزینه می شود. و شما باید با شعبده بازی با 400000 تومان از عهده باقیمانده مخارج زندگی تا اخر ماه بربیایید. البته بر همگان واضح و مبرهن است که گوشت کیلویی 13-14 هزار تومان است و هر بار که به یک لبنیاتی می روید حداقل 30-40 هزار تومان خرید می شود!

در حالی که شما در طول ماه سگ-دو می زنید شاید که بتوانید خرج و دخل را به هم نزدیک کنید یهو عیال مربوطه احساس سرخوردگی بهش دست می دهد: می خواهم برای بچه مون یه ماشین شارژی بخریم!

- ماشین شارژی؟ می دونی چنده؟ حدود 200 هزار تومانه!

: خوب مگه بچه ما ادم نیست؟ اون چیش کمتر از دیگرانه؟

- خوب عزیزم می دونی درامد ما چقدره؟ من باید با 400 هزار تومان یک ماه مخارج زندگی را بچرخانم چطور می تونم 200 هزار تومنش را بدم برای یه ماشین شارژی؟ اگه داشتم دو دستی تقدیمت می کردم. مگه من مرض دارم که پول داشته باشم و بیام با تو بحث کنم و اعصاب خودم را خرد کنم؟ منم خیلی چیزا دوست دارم بخرم ....

: ببین تو مرد نالایق و بی عرضه ای هستی. هیچ کدوم از ارزوهای من را که براورده نکردی هیچ. بچه را هم می خواهی حسرت به دل بذاری. آخه من چه گناهی کرده بودم که زن تو شدم؟ که از همه عالم و دنیا کمتر باشم!

-      - آیا می دونی خیلی از مردم توی این شرایط اقتصادی همین حقوق ما را هم ندارند؟ ما باید خدا را شکر کنیم!  (شکر؟! شکر کیلویی چند؟) اصلا این مدها را کی درآورده؟ ....

: هیچ کس بدبخت تر از من توی این دنیا نیست!‌ فلانی را نگاه کن! دوزار قیافش نمی ارزه حالا توی فرانسه داره زندگی می کنه! فلانی را نگاه کن شوهرش براش یه ماشین خریده .... 

خوب مرد جوان این ره که می روی به ترکستان است!

اگه قوه استدلالی شما به اندازه دکارت و وبر هم باشه نمی تونید از عهده این مشکل برآیید!

چون راهش این نیست. شما با منطق به جنگ احساس رفته اید و از قدیم گفته اند پای استدلالیون چوبین بود!!

باید یک کانال دیگر زد.

پیشنهاد 1:

از روشهای احساسی برخورد کنید. مثلاً سرسنگین شوید. (قهر نکنید!) البته قبلش موافقت ظاهری خود را اعلام کنید وگرنه سناریوی بالا تکرار می شود! اگر پرسید چی شده، جمله­ی جادویی را به زبان بیاورید: «تو منو درک نمی کنی!» این جمله بسیار کلیدی است. اگر در به زبان آوردن این جمله تعلل کنید و طرف شما آن را بگوید، 200000 تومان را پیاده شده اید!

چون اگر شما بخواهید واقعاً روحیه لطیف همسرتان را درک کنید، خواهید فهمید که برای جلوگیری از آسیب دیدن این روحیه لطیف، 200000 تومان که هیچ، 200 میلیون هم اگه لازم باشد شما باید تأمین کنید. وگرنه شوهر نالایقی هستید.

ولی اگه شما پیش دستی کرده و این حربه کارآمد را مال خود کنید آنگاه شاید بتوانید با ننه من غریبم بازی، کورسوی امیدی پیدا کنید و از این مهـــــلکه جان سالم به در ببرید!

پیشنهاد 2:

از سیستم احـمدینـژادی استفاده کنید- بجای اینکه خودتان را در مقام پاسخگو قرار دهید برعکس همراه مدعی شوید و شروع کنید عین خود طرف و حتی داغ تر شعار دادن و اعلام نیاز کردن! جوری که بعد از یه مدت معلوم نشه که مدعی اولیه کی بوده و مسئول و پاسخگوچه کسی!

: می خواهم برای بچه مون یه ماشین شارژی بخریم!

-آره فکر خوبیه! مگه بچه ما چی کمتر از بقیه داره. من دوست ندارم بچه م حسرت این چیزا بدلش بمونه و براش عقده بشه و .....

مرحله بعد زیر قضیه در رفتنه. حالا این می تونه این گونه باشه که موقعی که قرار می ذارین که بروید برای انتخاب و خرید هر روز به بهانه ای طرف را سر کار بگذارید و آخر کار هم قول بدهید که به محض گرفتن یک وام کذایی قولتان را عملی می کنید و ....

مهم این است که وقتی میل شدید خرید سراغ عیال شما می آید شما با آن مخالفت نکنید وگرنه بیچاره اید. بعداً طولانی شدن روند خرید باعث سرد شدن این میل خواهد شد و شما از یک معضل بزرگ نجات خواهید یافت!

پیشنهاد 3:

به جای حل این معمای حل نشدنی یعنی برابر کردن دخل و خرج زندگی،و به جای این همه سگ دو زدن و به جای این هم دعوا و مشاجره سر خرج کردن پولی که ندارید، از خانواده متواری شوید! خودتان را گم و گور کنید! بروید در یک روستای بی نام و نشان صدها فرسنگ دورتر. یه زمین و 10 تا گوسفند بخرید و زندگی را از پیدایش انسان نحستین  آغاز کنید! واقعاً آدمخیلی وقتها دلش لک می زنه برای عصر حجر! همون موقعها که هنوز ماشین شارژی اختراع نشده بود!  شما مرد هستید بالاخره می توانید شکم خود را سیر کنید! نه به ماشین شارژی نیاز دارید و نه به لوازم آرایش! این زندگی مسخره و درد و رنج پیدا کردن یک لقمه نون را رها کنید و پشت دست خود را داغ بگذارید که دیگه ازدواج نکنید. چرا که سایه سنگین ماشین شارژی و ماشین شارژی ها همیشه بالای سر شماست . و هر آن ممکن است بر سر شما آوار شود!

آزادی خیلی چیز خوبیه! این را کسانی می فهمند که تا خرخره توی زندگی مشترک فرو رفته اند! 2 تا بچه قد و نیم قد! 200 تا 1000 سکه بهار آزادی مهریه! آبروی خانوادگی! شغل! و ....

اینها همه وابستگیهایی است که مانند غل و زنجیر به پای آدم متأهل آویزونه و  او مجبوره که یک عمر به خاطر اینها بسوزه و بسازه! و وقتی چشم باز می کنه می بینه او مونده و یک دنیا آرزوی بربادرفته و جسمی پیر و فرتوت!

طبیعت

دانشگاه من از شهرمون خیلی دور بود. دوره دانشگاه همش غصه می­خوردم که این چه شهریه، من از اینجا بدم میاد. کی می تونم برگردم به شهرمون کنار خانواده ام و ...

به غیر از این من آدم آرمانگرا و در عین حال سخت گیری بودم. آرزو می کردم و توقع داشتم زمین و زمان به یاری من بیایند تا من به آرزوم برسم! خوب طبیعت و سرنوشت که گوششان به این حرفها بدهکار نبود!

از همون ترم اول در خواب و خیال برای خودم برنامه ریزی کرده بودم که درسم را 3 سال و نیمه تموم کنم. بعد کارشناسی ارشد قبول بشم و ....

خوب سرنوشت هم نامردی نکرد ترم دوم 7 واحد افتادم! دوباره حساب می کردم که باید یه جوری این 7 واحد را جبران کنم و ... ولی ترمهای بعد این 7 واحد به 17 واحد رسید! در نهایت داتشگاه را با خوش شانسی تونستم 4 سال و نیمه تموم کنم!

اگه یه روز به سرویس نمی رسیدم می خواستم از ناراحتی خودم را بکشم. اگه می رفتم توی یک اداره و می دیدم که مسئول مربوطه نیست برنامه زندگیم به هم می خورد!

اینقدر خودم را اذیت کردم تا دیگه بریدم. امیدهام ناامید شد. بی خیال شدم. نسبت به همه چیز. و در دنیای ناامیدی و بی خیالی ناگهان متوجه شدم که این دنیا از اون دنیا بسی جالبتره! آدم توی این دنیا دیگه لازم نیست دائم به خودش سرکوفت بزنه و خودش را بخوره. هر چه پیش آمد خوش آمد! البته ادم باید تلاشش را بکنه ولی به نتیجه ان دل نبنده. چرا که اینجا مملکت ایرانه! نمیشه توقع داشت زحمات آدم حکماً نتیجه بدهد. شما اگه کلی وقت گذاشتی رفتی یک اداره دولتی و مسئولش مرخصی ساعتی و روزانه و استعلاجی و سفر مکه و کربلا و سوریه نبود خیلی خوش شانسید! خلاصه تجربه من می گه که تلاش بکن ولی نسبت به نتیجه امیدوار نباش. اگه جواب گرفتی شانس آوردی!

بعد از اون هر چند مزه خیلی جیزها را دیگه حس نمی کنم و از رویدادهای مختلف، هیجان زیادی پیدا نمی کنم ولی درعوض آدم ریلکسی شدم.کمتر به اعصابم فشار میارم.

اگه مجبور باشم توی مطب یه دکتر 4 ساعت منتظر بمونم به جای اینکه به این فکر کنم که چه مملکت مسخره ای داریم که دکتراش به اندازه یک جو برای مردم و وقتشون ارزش و احترام قائل نیستند وگرنه خیلی راحت می توانستند با زمانبندی ویزیتها، از علاف شدن مردم جلوگیری کنند، به جای اون یه کتاب یا دفتر خاطراتم را همراه میارم و خودم را 4 ساعت بلکه بیشتر سرگرم می کنم! جوری که وقتی اسمم را صدا می زنند و می گویند نوبت شماست عموماً با خودم فکر می کنم چه زود گذشت!

یاد گرفتم که در برابر هر مشکل زندگی به جای خودخوری و ناسزا گویی به زمین و زمان، از خودم انعطاف به خرج بدهم و مشکل را از سر خود رفع کنم. به طوری که الان کمتر چیزی می تونه من را ناراحت کنه.  به نظر من هیچ چیز به جز آسیب جسمی و جانی خود و بستگان نباید ما را خیلی ناراحت کنه.

قدیمها اگه در شرایط سخت از دوستی کمکی می خواستم و طرف کمک نمی کرد موضوع برایم می شد یه شکست سنگین در زندگی! ولی الان می دونم که روی هیچ کس نمیشه تو دنیا حساب کرد! حتی به برادر و خواهرت. هر چند رابطه خیلی صمیمی با هم داشته باشید ولی معلوم نیست در موقع نیاز بتوانند به شما کمک کنند. پس! موقع تصمیم گیری برای هر کاری، روی کمک دیگران حساب باز نکن! در اینصورت هیچ وقت در زندگی شکست سنگین نمی خوری!

اگر دوستی در زمان سختی به من کمک نکند به شرطی که بدونم واقعاً می تونسته و نکرده، در اینصورت فقط سطح رابطه دیپلماتیک را به سطحی پایینتر کاهش می دهم و بس. برای طرف این حق را قائلم که نخواهد از خودش برای رفع مشکلات من مایه بگذارد. و البته من هم در همین حد بهش لطف می کنم. ولی از اون کینه ای به دل نمی گیرم. اینجوری روح و روانم از دست تفکراتم در امانند.