پاییز

 مهر امسال پایان چهلمین سال زندگیم را با غصه جشن گرفتم! اتفاق بدی نیفتاده بود. ولی احساس می کردم کوهی از غم بر گرده ام سنگینی می کند.

خداییش از یک سنی که می گذره بجای جشن تولد باید عزا گرفت! 

این ساعت لامروت همین جور بی وقفه تیک تیک می چرخه و عمر ما را کوتاه وکوتاه تر می کنه. دریغ از یک لحظه درنگ. یک تایم اوت. 

آدم با آرزوهاش زندگی می کنه. وقتی هنوز به ۱۰٪ آنها نرسیدی ولی عمر مفیدت تقریبا رو با پایان است کم کم امید آدم به یاس تبدیل میشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ http://toranjbanoo.com

مهرداد عزیز
تولدت مبارک......
شاید ما توی ایران اینجوری باشیم که از یه سنی به بعد تولدمون برامون شادی نداره اما به هر شکل زنده ایم و باید زندگی کنیم. تو که اول راهی برادر من.... انشالله که شادی جای بزرگی توی زندگیت داشته باشه و همیشه سلامت باشی.
باز هم تولدت مبارک...

بسیار ازت سپاسگزارم.
لطف کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد