از آنجا که در وبلاگ می توان در مورد شیر مرغ تا جون آدمیزاد نوشت بنابر این من تصمیم گرفتم اندکی از تجربیات اقتصادی خودم را برای آگاهی نسل بیچاره امروز که تازه می خواهد وارد بازار کار شود، در میان بگذارم شاید اندکی به درد خورد.
در ایران اگر درست توجه کنید بیشتر کارها حتی بخش عمدهای از کارهایی که به نظر تولیدی می رسند در حقیقت تولیدی نیستند! بلکه دکانی هستند برای توجیه دریافت سهم نفت!
با افزایش شدید قیمت نفت، کشور ما سالیانه بین 50 تا 150 میلیارد دلار (بستگی به قیمت جهانی نفت) درآمد سالیانه دارد. بخش اندکی از این درآمد صرف ساخت و تعمیر راهها، سدها، شبکه های برق، بیمارستان، مدرسه و ... می شود. آن هم با ریخت و پاش زیاد، کیفیت پایین، دوباره کاری و ...
بخش اول تجربیات اقتصادی من در مورد کار در این بخش است.
برخی از نیروی کار، در قالب شرکتهای پیمانکاری در این پروژهها شرکت میکنند، البته بدون رابطه و رشـوه، عموماً نمی توان در مناقصـات دولـتی برنده شد! ضمن این که اگر لقمه از یک حدی بزرگتر و چربتر باشد کلاً گیر افراد عادی نمیآید و با ترک تشریفات مناقصـه، پروژه را به افرادی میدهند که «خـودی» باشند و «اهـلیتشان» ثابت شده باشد! بنابر این از ابتدای کار باید به این نکته توجه کرد. برای لقمههای کوچکتر هم البته روسای هر ادارهای برای خودشان دوستانی دارند و آنها هم در برای خودشان و در اشل خودشان خـودی و غیرخـودی دارند! بنابر این فکر نکنید که با داشتن یک مدرک لیسانس عمران و تأسیس یک شرکت پیمانکاری میتوانید به آسانی پروژه بگیرید!
تازه این بخشی از قضیه بود. اگر توان مالیتان کم باشد و بخواهید از بانکی وام بگیرید، دوباره بانک هم برای خودش همین سیستم را دارد. در کشور ما بانکهای دولتی هیچ اجباری به شفاف سازی ندارند. کمتر آگهی یا بروشوری را در یک بانک دولتی شما می توانید پیدا کنید که نحوه و شرایط دریافت وام تجاری یا صنعتی را به اطلاع عموم رسانده باشد. در این زمینه بانکها مانند 1400 سال پیش عمل می کنند یعنی انتقال اطلاعات به صورت سینه به سینه! ممکن است شانسی یکی از دوستانتان، شما را ببینید و ضمن احوال پرسی به شما بگوید: راستی خبر داری فلان بانکی 50 میلیون برای فلان کاری وام میده؟ جدی؟ نمی دونستی؟ پس بدو! ممکنه تا حالا تموم شده باشه!
وقتی شما به بانک مربوطه مراجعه می کنید، متصدی بانک سعی می کند با قیافه ای عبوس تا جای ممکن با کم محلی و اخم شما را از سوال کردن منصرف کند و وقتی شما با سماجت در مورد شرایط وام سوال می کنید، می گوید: باید شما در این بانک حداقل 6 ماه حساب داشته باشید و میانگین سرمایه گذاری شما در این 6 ماه 50 میلیون باشد!
خوب شما دست از پا کوتاه تر راهتان را می کشید و می روید. چون مسلماً تا 6 ماه دیگه، بودجه ای باقی نخواهد ماند. ضمن این که از کجا 50 میلیون را تأمین کنید؟ ولی به یک نکته توجه نمی کنید که همه حرفهایی که آن متصدی زد، شفاهی بود! یعنی هیچ بخشنامه ای را به شما نشان نداد تا مطمئن شوید این شرایط برای همه مشتریان یکسان است. معمولاً بانکها در این زمینه دستشان باز است و به هر کس دوست دارند بدون 6 ماه سپرده گذاری هم وام می دهند. در این گونه موارد باید ایستاد و از طرف خواست که بخشنامه مربوطه را به شما نشان دهد. اگر زیر بار نرفت می توان به سرپرستی بانک شکایت کرد. خلاصه با قشقلق می توان اطلاعات بیشتری را دریافت کرد.
نکته دیگر این که متصدی بانک اطلاعات را قطرهچکانی به شما می دهد یعنی هربار فقط بخشی از شرایط دریافت وام را به شما می گوید. یعنی اگر حتی 50 میلیون نداشته را هم گیر بیاورید و 6 ماه هم در حساب بخوابانید، تازه می گوید: خوب حالا مثلاً باید شما یک شرکت ثبت شده و وثیقه ملکی یا ضامن با این شرایط داشته باشید!
بعضی وقتها بانک می گوید: شما برای دریافت این وام باید پروژه خودتان را مثلا تا 30% پیشرفت کاری بدهید بعداً ما کارشناس می فرستیم و پس از تأیید به شما وام تخصیص داده می شود.
شما بی خبر از همه جا، همه زندگی خودتان را می فروشید و پروژهتان را تا 30% میرسانید. وقتی به همان بانک مراجعه میکنید بانک به شما می گوید: بودجه امسال برای پرداخت وام تمام شده. شما برای دریافت وام باید تا سال دیگه صبر کنید!! حالا فرض کنید شما اول پاییز هستید و برای رساندن پروژه تا حد 30% چند میلیون هم قرض گذاشته اید. حالا یا مجبورید بابت چکهای بی محل بروید زندان تا شما باشید فکر کار و تولید به مغزتان خطور نکند، یا پروژه را بصورت نیمه کاره و باضرر بسیار به ثمن بخس بفروشید!
ادامه دارد...
روال منطقی کار این است که در همان ابتدا که شما برای دریافت وام به بانک مراجعه کردید، بانک می بایست با شما قراردادی را امضا می کرد که هم بانک متعهد به قول خود در زمینه پرداخت می شد و هم مشتری متعهد میشد پروژه را در یک زمان مشخص به 30% پیشرفت کاری برساند.
با سیستم موجود تنها دو راه وجود دارد: 1- با رئیس یا کارشناس بانک آشنا باشید و بدون پیشرفت کاری پروژه، از روی آن وام بگیرید! 2- با سرعت هر چه تمامتر کار را به مرحله وام برسانید.
شما بعنوان مرد خانواده ، چقدر عیالتان را دوست دارید ؟!الف) به اندازه تعداد سکه های مهریه اش !ب) به اندازه تعداد قطعات جهیزیه اش !ج) به اندازه تعداد صفر های جلوی مبلغ موجودی حساب بانکی اش !د) به اندازه تمام ستاره های آسمان در روز !
? – چه عاملی سبب شد تا شما به خواستگاری عیالتان بروید ؟!الف) جوونی کردم !ب) سادگی کردم !ج) گول خوردم !د) من که نرفتم خواستگاری ، اون اومد !
? – اگر خدایی ناکرده عیالتان فوت کند شما چه کار می کنید ؟!الف) اول ناراحت و بعد خوشحال می شوید !ب) اول خرما و بعد شاباش می دهید !ج) اول قبرستان و بعد محضر می روید !د) انشاا… بقای عمر ? تای دیگر باشه !
? – ملاک شما در انتخاب عیالتان چه بوده است ؟!الف) املاک پدرش !ب) دارایی پدرش !ج) املاک و دارایی پدرش !د) همه موارد !
? – اگر عیالتان از شما بخواهد که برای کادوی تولدش یک گردنبد طلا بخرید چکار می کنید ؟!الف) تا بعد از روز تولدش گم و گور می شوید !ب) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مریضی می زنید !ج) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مردن می زنید !د) آدرس یک بدلی فروشی کار درست را از دوستتان می گیرید !
? – محبت آمیز ترین جمله ایکه به عیالتان گفته اید چه بوده است ؟!الف) عزیزم ، امروز صبحانه چی داریم ؟!ب) عزیزم ، امروز ناهار چی داریم ؟!ج) عزیزم ، امشب شام چی داریم ؟!د) من واقعا … من واقعا عاشق …. من واقعا عاشق تو …. من واقعا عاشق تو روبچه با پنیرم !
? – در کارهای منزل چقدر به عیالتان کمک می کنید ؟!الف) در خوردن غذا با او همکاری می کنید !ب) کانال های تلویزیون را شما با کنترل عوض می کنید !ج) موقعی که عیالتان مشغول تمیز کردن منزل یا شستن ظروف است ، با زدن صوت و دست او را تشویق می کنید !د) گاهی اوقات کارهای شخصی تان را خودتان انجام می دهید !
? – اگر عیالتان با شما قهر کند برای آشتی کردنش چه کار خواهید کرد ؟!الف) شما هم با او قهر می کنید تا زمانیکه خودش بیاید منت کشی !ب) از طریق بکارگیری سیستم اعمال خشونت ، او را به زور آشتی خواهید داد !ج) او را تهدید می کنید که اگر تا ?? بشمارید و آشتی نکند سریعا اقدام به اختیار نمودن همسر جدید می نمایید !د) حاضرید یک چیزی هم بدهید اگر همیشه قهر باشد !
? – نظرتان در مورد این جمله چیست ؟ ( مهرم حلال ، جونم آزاد ! )الف) زیبا ترین جمله دنیاست !ب) با معنا ترین جمله دنیاست !ج) خوشحال کننده ترین جمله دنیاست !د) تخیلی ترین جمله عصر کنونی است !
?? – در کل ، از زندگی با عیالتان راضی هستید ؟!الف) اگر نباشم چیکار کنم ؟!ب) چاره ای جز این ندارم !ج) یک جوری داریم می سازیم دیگه !د) بله که راضی هستم البته تا زمانیکه بتوانم پول مهریه اش را جور کنم !
persianjok/span>
بزرگترین فرصتهای زندگی آدم برای رشد، پیشرفت، تحصیل و برآوردن آرزوها، در سالهای نوجوانی و جوانی (تقریباً پیش از 35 سال) است. متأسفانه معمولاً این سالها به علت درگیر شدن با بلوغ جـنسی و کشیده شدن آدم به طرف ارضای آن، به آسانی از دست میرود.
بعد از 35 سال، عموماً افراد ازدواج کرده و به سرعت صاحب فرزند میشوند. برای دخترها حتی این سن برای بچهدار شدن کمی دیر است. بهترین سن بارداری که هم برای جنین خطر نداشته باشد و هم برای مادر، بین 20 تا 30 است. با آمدن فرزند، تقریباً تمام وقت زن صرف بچهداری و البته بقیه نیازهای روزمره میشود و دیگر فرصتی برای تحصیل یا پیشرفت ندارد. مرد هم پس از ازدواج هر چند آدم رمانتیکی باشد، مسئولیت تأمین مالی یک زندگی بر دوشش میافتد و به جای مطالعه، باید دنبال 2-3 تا شغل باشد تا بتواند هزینه کرایه خانه، خوراک و پوشاک و تفریح و خرید لوازم خانه و ماشین و ..... را تأمین کند!
آن گاه است که آدم میفهمد چه فرصتهایی را بر باد داده است.
خوب برگردیم به دغدغه های دوران نوجوانی و جوانی! دغدغه فکری دخترها خالی بودن جای یک شاهزاده در کنارشان است. دخترها همیشه دوست دارند که یک پشتیبان و یک تکیهگاه در زندگیشان داشته باشند. و یافتن تکیهگاه برایشان عموماً از هر پیشرفتی مهمتره. و فرصتهای زیادی را از دست میدهند.
من زن نیستم و این حس را خوب درک نمی کنم ولی واقعاً آیا بدون تکیهگاه نمیشود زندگی کرد؟ این نقطه ضعف بزرگ دخترهاست. اکثر روابطی که منجر به تجاوز میشود با قول ازدواج از طرف پسر به دختر شکل میگیرد! و دختر با آرزوی پیدا کردن یک تکیهگاه حاضر به معامله میشود.
چه بسیار دخترانی هستند که با مردان معتاد ازدواج میکنند، صاحب یکی دو تا فرزند می شوند و بعد از تحمل چندین سال خشونت خانوادگی و از دست دادن همه چیز خود، از شوهر خود جدا میشوند و فرزندانشان را با هزار زحمت خوشان بزرگ میکنند و بعضاً تا آخر عمر بدون شوهر زندگی میکنند! به نظر میرسد زنها هم میتوانند نه تنها بدون تکیهگاه زندگی کنند بلکه میتوانند خودشان تکیهگاه شوند!
حالا اگر نخواهیم اینقدر هم نسبت به سرنوشت بدبین باشیم حداقل در سالهای مهم زندگی دخترها میتوانند دندون روی جگر بگذارند و بیخیال این تکیهگاه که معلوم نیست چه جوری از آب دربیاید بشوند.
از طرف دیگر ، پسرها هستند به خصوص وقتی در جمع دوستان قرار میگیرند تشویق میشوند که مانند فلانی، دوستدختر داشته باشند. میل سرکش جنـسی پسرها در سالهای نوجوانی و جوانی فقط با یک تفکر عاقلانه قابل مهار است. تلاش برای ارضای میل جـنسی در این سالها تمرکز آدم را در رسیدن به اهداف خود از بین میبرد. (به ویژه در ایران که با مخاطراتی هم همراه است.) پسرها ساعتهای زیادی از عمر خود را به خاطر حرف زدن و فکر کردن در مورد مسائل جنـسی و پیدا کردن و تفریح کردن با یک دخـتر از دست میدهند.
این فرصتهای از دست رفته سرنوشت آدم را در زندگی عوض میکند. اگر قرار بوده شما دکترا بگیرید، در مقطع لیسانس می مانید. اگر قرار بوده آدم شاخصی شوید، یک آدم معمولی خواهید شد.
و این بازی سرنوشت است که اکثراً اسیر آن میشوند. مگر کسانی که راهنمایی در زندگی داشته باشند یا روحیاتشان حالت خاصی داشته باشد.