دختران زیادی در پی
یافتن دوستی از جنس مخالف، بکارت خود را از دست می دهند. برای آنها با توجه به
فرهنگ جامعه این پایان زندگی است. یک تباهی زودرس. این افراد حتی اگر سالها تحصیل
کرده باشند و جامعه برای رشد فکری و علمی و تربیتی آنها هزینه های زیادی کرده
باشد، خود را تباه شده می پندارد. این فکر که زندگی من دیگر تباه شده، انسان را به
سراشیبی سقوطی بیش از پیش می اندازد. دختران جامعه ما نمی توانند این شکست را به
عنوان یک اشتباه عادی تلقی کرده و با درس گرفتن از این تجربه تلخ، به زندگی عادی
خود ادامه دهند. این موضوع باعث
گسترش فساد، خودکشی، بزهکاری و از بین رفتن سرمایه های انسانی زیادی در جامعه می
شود. دخترانی که می توانستند نقش سازنده ای در رشد جامعه ایفاکنند، اکنون به
افرادی مأیوس و گناهکار تبدیل می شوند. از آن طرف، بخش عمده
ای از پسران و مردهای جامعه ما به علت نگاه کاملاً پلاریزه به زن، رفتار و پنداری
کاملاً غیرانسانی در برابر چنین دخترانی دارند. در حقیقت مردان جامعه ما، دخترها
را به دو بخش، سالم و فاسد تقسیم می کنند. دخترانی سالم هستند که در خیابان سر به
زیر هستند، با دوستانشان در اماکن عمومی بگو بخند نمی کنند، باوقار ومتین هستند،
حجابشان معقول است و لباسهای پررنگ نمی پوشند و مهمتر از همه در برابر متلکها و
نگاههای وقیحانه خود این مردها، واکنشی نشان نمی دهند! اگر دختری در طبقه
سالم با مشخصات بالا قرار نگرفت، دیگر فاسد محسوب می شود و به هر حیله ای باید از
او استفاده مطلوب را برد و حتی به دوستان و رفقا هم تعارف کرد! تجاوزهای دسته جمعی
عموماً از این دیدگاه ناشی می شود. طبیعتاً از دید این مردها، ازدواج بااین دختران
ازدواج با زنهای هرزه محسوب می شود . این دخترها فقط برای دفع شهوت خوبند. جالب اینکه به دلیل
محدودیتهای جامعه ما و فشار جنسی، تعداد قابل توجهی از پسران هم در کودکی یا
نوجوانی مورد تجاوز و سوء استفاده جنسی قرار می گیرند ولی به دلیل روحیه قویتر،
کمتر مانند دخترها خود را تباه شده تصور می کنند. تعصب زیر بنای
تفکرات جنسی جامعه ماست. دختری که با پسری دوست شد، دیگر سالم نیست. وقتی دختری سالم
نیست، چه فرقی می کند دوستیشان در حد کلام باشد یا در حد رابطه جنسی؟ چه فرقی می
کند با یک نفر دوست باشد یا با 10 نفر؟ و ... دختری که سالم نیست، دیگر حقوق انسانی
از او ساقط می شود. جامعه ما با چنین فرهنگی، تعداد زیادی از دختران بیچاره ی خود
را که در اثر بی تجربگی و اشتباه، در دام افرادی شیطان صفت یا ناچار می افتند، هر
سال می بلعد. تأسف بارتر از همه مردانی هستند که با شگردهای مختلف دخترکان بیچاره
را فریب می دهند و بعد مانند تفالهایی دور می اندازند و قربانیهای خود را فاسد می
پندارند، هر چند خود باعث تباهی آنها شده اند.
یکی از مشکلات جامعه امروز ایران، بحران هویت است. هچ کس از جامعه اش، وضعت زندگی، تحصیل و کارش و حتی از قیافه و بدنی که خدا بهش داده، راضی نیست! به همین دلیل در ایران، میزان عمل جراحی زیبایی از جمله جراحی بینی در رتبه اول دنیاست. علی رغم اون همه معنویتی که درمدارس و منابر در گوش مردم فرو کردند، نسل جدید، بی هدف و پوچ و سردرگم است. مردم هیچ فلسفه جایگزینی برای علت زندگی خود نیافتهاند. اخباری مانند خبر زیر نتیجه این سردرگمی است:
وطن امروز: جشن عروسی دختر جوانی که آرزوی داشتن چشمهای
سبزرنگ داشت به خاطر اشکهای تمامنشدنی لغو شد.
چندی پیش دختر جوانی به دادسرای جرائم پزشکی مراجعه و از یک متخصص چشم شکایت
کرد. این نوعروس که خیلی ناراحت به نظر میرسید، گفت: از کودکی همیشه آرزو داشتم
چشمانی سبزرنگ داشته باشم، از وقتی لنزهای رنگی آمد به خاطر ضعیفی چشمهایم از این
دنیایی که خوشحالم میکرد دور بودم. چشمانم ضعیف بود و همیشه تحت نظر پزشک بودم و
هر چند ماه یکبار برای معاینه نزد وی میرفتم. وقتی قرار شد مراسم ازدواج بگیریم
از همسرم خواستم در این شب بهیاد ماندنی از لنز رنگی استفاده کنم تا چهرهام
متفاوت باشد.
با رضایت همسرم تحت نظر پزشکم یک جفت لنز رنگی تهیه کردیم. به محض اینکه
لنزها را گرفتم آنها را داخل چشمهایم قرار دادم؛ میخواستم زیباتر به نظر برسم.
از همان ساعات نخست چشمم شروع به سوزش کرد ولی توجهی نکردم.
تنها یک هفته به جشن ازدواجمان مانده بود که سوزش بیشتر شده بود ابتدا تصور
کردم به خاطر اینکه عادت به لنز ندارم چشمم دچار سوزش شده است؛ اشکهایم مرتب
سرازیر میشد و بند نمیآمد، چشمانم قرمز شده بود و بشدت میخاریدند.
صبح روز مراسم عروسی وقتی از خواب بیدار شدم دیگر نتوانستم چشمهایم را باز
کنم. بیناییام را از دست داده بودم. بشدت به چشمانم آسیب رسیده بود. همسرم باور
نمیکرد چه بلایی سر خودم آوردهام، به پزشکم مراجعه کرده و با گریه و التماس از
وی خواستم درمانم کند ولی وی گفت که نیاز به زمان دارد. آبرویم رفت؛ به خاطر آرزوی
بچگانه زندگیام را تباه کردم. با اصرارهای من عروسی را لغو کردیم و آن همه هزینههایی
که برای مخارج سالن و پذیرایی و شام کرده بودیم همه به باد رفت.
بعضی وقتها وقتی اخبار حوادث را می خوانم خدا را هزار بار شکر می کنم که مرد هستم نه زن!
تعداد قابل توجهی حوادث وجود دارد که مربوط به رد یک خواستگاری از طرف دختر یا خانواده دختر می شود و خواستگار به اصطلاح عاشق برای انتقام دست به قتل، اسید پاشی، گروگانگیری و ... دختر نگونبخت یا اعضای خانوادهی او می شود!
واقعاً فکر کنید! شما دختری هستید که در راه خود میآیید و می روید. یکی به شما پیشنهاد ازدواج می دهد و شما از طرف خوشتان نمی آید یا شرایطش را نمی پذیرید، آنوقت مجازات شما اسیدپاشی به صورت، کور شدن و از بین رفتن زیبایی تا آخر عمر، یا قتل و تجاوز و غیره است!!
واقعاً وضعیت روانی مردم ما در حالت بحرانی قرار دارد. اینکه نمی شود خود را به زور بر دیگری تحمیل کرد باید از کودکی و از مدرسه به نسلها بیاموزند. متأسفانه با افزایش مشکلات اقتصادی روز به روز بر بحرانهای اجتماعی کشور در حال افزوده شدن است.
اما حادثه زیر نوبره! قتل در اثر رد درخواست دوستی!
ایران: پسر دانشجو که در اقدامی کینهجویانه دختر مورد علاقهاش را مقابل چشمان حیرتزده مردم با کارد از پا درآورده و دوست وی را نیز مجروح کرده بود، در صحنه جنایت دستگیر شد.
حادثه هولناک ساعت یک بعد از ظهر دیروز همزمان با مراجعه دختری به نام مهسا- 23 ساله- و دوستش که هر دو از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی واقع در سعادتآباد بودند، رخ داد. آنها برای بررسی نمرات پایان ترم به دانشگاه رفته بودند که هنگام خروج ناگهان پسر 24 سالهای به نام «کوشا» که از دانشجویان همان دانشگاه بود، در اقدامی جنونآمیز با کارد به مهسا حمله کرد و او را هدف ضربههای مرگبار قرار داد. دوست مهسا هم که قصد داشت از او دفاع کند، با یک ضربه مجروح شد.
لحظاتی بعد پسر مهاجم که با چندین ضربه کارد مهسا را از پا درآورده بود، قصد فرار داشت که از سوی مردم دستگیر شد.دقایقی بعد دو دختر مجروح به بیمارستان انتقال یافتند اما مهسا بر اثر شدت خونریزی جان سپرد و دوستش تحت درمان قرار گرفت.
از سوی دیگر، با اعلام موضوع به مأموران کلانتری 145 ونک، متهم دستگیر شده به کلانتری انتقال یافت. بازپرس رسولی، قاضی کشیک ویژه قتل نیز همراه اکیپی از کارآگاهان اداره جنایی برای تحقیق درباره جنایت راهی کلانتری شدند.
متهم در نخستین بازجوییهای عصر دیروز انگیزه جنایت را شنیدن پاسخ منفی دختر جوان برای دوستی اعلام کرد. در حال حاضر تحقیقات جنایی از او ادامه دارد.
به علتهای مختلف در جامعه آمار جرم و بزهکاری زیاد شده است. ولی آنچه که از همه چیز بیشتر دل آدم را به درد میاره، اینه که در اکثر جنایتها رد پای جنایتکارها و اشرار به قول روزنامه «سرشناس!!» دیده می شود. و این سرشناس بودن نشان دهنده بی توجهی سیستم امنیتی کشور به عواقب آزاد گذاشتن این اشرار سرشناس در جامعه است. و این اشرار در جامعه چه می کنند؟ دزدی پشت دزدی، تجاوز پشت تجاوز تا اینکه یکجایی در اثر بی احتیاطی یا بدشانسی این افراد شرور، راز جنایاتشان لو می رود.
در بخش عمده ای از این بزه کاریها یا خود مردم از ترس آبرویشان چیزی به پلیس نمی گویند، یا می گویند ولی پلیس زیاد موضوع را جدی نمی گیرد. ولی وقتی موضوع سیاسی می شود اونوقت توان واقعی سیستم امنیتی کشور مشخص می شود و آدم در شگفت می ماند که شما که اینگونه می توانید قاطع و قوی برخورد کنید پس چرا تا موضوع سیاسی نشود توان خودتان را رو نمی کنید؟
تصور کنید اگر پلیس در تمام بزه کاریها قاطع و با تمام توان برخورد می کرد و ریسک جرم را بالا می برد، چقدر از این بزه کاریها کم می شد و چقدر مردم آرامش و امنیت بیشتری حس می کردند! در صورتی که سهل انگاریها کار را به جایی رسانده که افراد مجرم جری تر شده اند و در روز روشن در خیابانهای پایتخت مرتکب جرم می شوند. بطوری که حالا کنترل کار از دست خود پلیس هم خارج شده.
در تجاوز دسته جمعی افراد شرور خمینی شهر به چند زن در کنار خانواده هایشان، به علت اعتراض گسترده مردم جلوی استانداری شهر، موضوع سیاسی شد و در خبر زیر می خوانید که چطور مأمورین امنیتی رد متجاوزین را در روستاهای مرزی سیستان بلوچستان پیدا می کنند! ولی آیا اگر مردم جلوی استانداری تحصن نمی کردند هم سیستم امنیتی کشور همینطور پیگیر و با تمام توان با این جنایت برخورد می کرد؟ یا اینکه گفته می شد چون زنها در حال رقصیدن جلوی نامحرم بوده اند، پس حیثیتشان حلال بوده و تجاوز به آنها حقشان بوده است!
وطن امروز: سوم خردادماه بود که یکی از جنجالیترین جنایات سال در باغی خانوادگی در حاشیه خمینیشهر اصفهان رخ داد و در آن وقتی 6 زن و 8 مرد یک جشن فامیلی گرفته بودند، ناخواسته در باند شیاطین بیرحم افتادند. سرایدار پیر باغ همسایه که به خاطر سهلانگاری صاحب باغ آنجا را پاتوقی برای دوستان جوان و شرور خود کرده بود با شنیدن موسیقی و صدای پایکوبی در تماس تلفنی با همپاتقیهایش آنان را به تماشای پنهانی این جشن دعوت کرده بود.
12 مرد جوان که همگی سوابق کیفری داشتند وقتی از روی دیوار کوتاه صحنه رقص و شادی زنان و مردان را میبینند با تصمیمی شیطانی روی صورت خود نقاب کشیده و بیرحمانه به باغ حمله میبرند. مردان که به خاطر مصرف مشروبات ارادهای نداشتهاند در اتاقکی زندانی شده، 2 تن از زنان با ادعای اینکه باردار هستند از نیت شوم مهاجمان سیاهپوش نجات یافته و 4 زن با گریه و زاری پس از ربوده شدن و انتقال به باغی متروکه تسلیم توطئه سیاه میشوند.
با مخابره شدن این فاجعه به پلیس، ماموران به اقدامات تخصصی دست زدند و مهاجمان را یکی پس از دیگری ردیابی و به دام انداختند و پی بردند گردانندگان باند شیطانی که 3 شرور سرشناس هستند با آگاهی از دستگیری دوستانشان گریختهاند و قصد دارند از خاک ایران خارج شوند. پلیس توانست 19 روز بعد هر 3 فراری را وقتی سماجت به فرار داشتند هدف گلوله قرار بدهد، این 3 مرد که «اصغر» 19 ساله، «عباس» 26 ساله و «رجبعلی» معروف به «صمدسیاه» 27 ساله نام دارند تحت درمان قرار گرفتند و پای میز بازجویی نشستند.......
ادامه مطلب ...یک مقاله جالب در دنیای اقتصاد دیدم در مورد مشکلات منطقه پولی یورو و احتمال به شکست خوردن این واحد مشترک پولی جالبه به خصوص برای کسانی که بین خرید دلار و یورو گیرکرده اند.
ادامه مطلب ...وطن امروز:
یک زن تنها که پس از 40 ساعت بیهوشی زنده مانده است پرده از اقدام شیطانی خدمتکار برداشت. از ساعت 16:40 دقیقه عصر 19 فروردینماه سالجاری وقتی مردی جوان در بازگشت به خانهاش با پیکر بیهوش همسرش روبهرو شده و وی را به بیمارستان رسانده بود سرقتهای سریالی یک مرد خدمتکار تحت تجسس پلیس آگاهی قرار گرفت.
وقتی زن جوان به هوش آمد ادعا کرد «سعدالله» که مدتی میشود با معرفی شرکت خدماتی در خانهشان کار میکند روز حادثه به وی شیر داده که موجب خوابآلودگیاش شده و زمانی که از خدمتکار کمک خواسته، آن مرد با آمپول به سمتش رفته و داروی بیهوشی به وی تزریق کرده است. بررسیهای پلیسی مشخص کرد سعدالله به سرقت جواهرات و پولهای 40میلیونی دست زده و وقتی تیم تحقیق به شرکت خدماتی رفت، دید وی هیچ مدرک شناساییای به آنجا نداده است.
همزمان شکایتهای مشابهی پیشروی کارآگاهان قرار گرفت، سعدالله هربار به شرکتی میرفت و بعد از هر سرقت فراری میشد تا اینکه روز 26 اردیبهشتماه سالجاری در خانهای واقع در سردار جنگل شناسایی شد و به دام افتاد.
این خدمتکار تبهکار پذیرفت که مدتی با همسرش به این سرقتها دست میزده که با جدایی از وی و ترک خانوادهاش نهتنها اطلاعاتی از سرنوشت آنها ندارد بلکه به تنهایی سرقتهایش را ادامه داده است.جنایات سیاه
همه تصور میکردند سعدالله تنها با سوءاستفاده از شرایط و اعتماد زنان به وی آنان را بیهوش و سرقت میکرده تا اینکه پس از انتشار جزئیات دزدیهای وی با مراجعه 4 زن دیگر به پلیس آگاهی، تیم تحقیق خود را در برابر اقدام سیاه خدمتکار جوان دید.
زن 45 سالهای که به تنهایی زندگی میکرد در این افشاگری گفت: «از طریق شرکت خدماتی، سعدالله به خانه ما راه پیدا کرد و وقتی دیدم خوب کار میکند از آن به بعد بدون اطلاع به شرکت با وی تماس میگرفتم و میخواستم برای نظافت بهخانهام بیاید».
وی افزود: «یک روز که عدسپلو داشتم سعدالله سفره ناهار را پهن کرد، وقتی غذا خوردم حتی نفهمیدم چه شد و بیحال روی زمین افتادم. وقتی به هوش آمدم دیدم پوشش نامناسبی دارم و قادر به انجام کاری نیستم، به سختی با یکی از آشنایانم تماس گرفتم و او مرا به بیمارستان رساند. در آنجا بود که فهمیدم 40 ساعت بیهوش و تنها بودهام و به من تعرض شده است».
سعدالله که در برابر این اتهام سیاه قرار گرفته بود ابتدا خواست منکر شود اما وقتی خود را در برابر زن تنها و نظریه پزشکی قانونی دید پذیرفت شیطان وسوسهاش کرده است.
با توجه به اینکه بیشتر طعمههای خدمتکار شیطانصفت زن بودهاند و احتمال اینکه برخی از ترس آبرویشان به طرح شکایت نپرداختهاند، پلیس از کسانی که در توطئه سیاه سعدالله گرفتار شدهاند خواست با اطمینان از محرمانه بودن مشخصاتشان به پایگاه 4 پلیس آگاهی مراجعه کنند.
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۰
تهران امروز: اتومبیل دزدی مرد شیشهای پرده از قتلی که وی انجام داده بود برداشت.
آبان ماه پارسال خانواده پسری به نام صادق به پلیس شیراز مراجعه کرده و اعلام کردند پسرشان از دو روز قبل ناپدید شده است.
با آغاز تحقیقات پلیسی ماموران دریافتند صادق از مدتی قبل به شیشه آلوده بوده است برای همین احتمال دادند که در رابطه با مواد مخدر اتفاقی برای وی افتاده باشد.
آنها با پرس و جو از دوستان وی متوجه شدند آخرین فردی که صادق با وی دیده شده است یکی از دوستان معتاد وی به نام امیر بوده است.بلافاصله امیر مورد بازجویی قرار گرفته ولی گفت که اطلاعی از وضعیت صادق ندارد.
با توجه به اظهارات مشکوک امیر بازجویی از وی ادامه یافت و وی سرانجام به اطلاع از سرنوشت صادق اقرار کرد. وی به ماموران گفت با صادق نشستیم و مقدار زیادی شیشه کشیدیم. او بر اثر زیاده روی سنکوپ کرد و مرد. من هم برای اینکه پایم گیر نیفتد از ترس او را خاک کردم.
اما وقتی ماموران به آدرسی که امیر داده بود رفته و زمین را کندند هیچ جنازهای را مشاهده نکردند.
کارآگاهان دوباره متهم را مورد بازجویی قرار دادند ولی وی گفت زمان اعتراف خمار بوده و برای رها شدن از جلسه بازجویی به دفن کردن صادق اقرار کرده است وگرنه چنین چیزی صحت نداشته و وی اصلا هیچ اطلاعی از سرنوشت جوان گشمده ندارد.
چون هیچ دلیلی برای نگهداری متهم وجود نداشت ماموران سرانجام وی را آزاد کردند.این پرونده بینتیجه مانده بود که چند ماه بعد ....
مجتبی ذوالنور، جانشین نماینده ولیفقیه در سپاه و روحالله حسینیان، نماینده تهران در مجلس دو تعبیر عجیب را درباره محمود احمدینژاد به کار بردند.
به گزارش خبرگزاری مهر، مجتبی ذوالنور، جانشین نماینده ولیفقیه در سپاه با بیان اینکه برخی میگویند که اگر احمدینژاد و مشایی را از هم جدا کنیم درست میشود، گفت: احمدینژاد و مشایی مانند لاله و لادن دوقلوهای به هم چسبیده هستند که وقتی آنها را عمل جراحی کردند هر دو از بین رفتند.
وی که شامگاه دوشنبه در همایش بصیرت و جهاد علمی سخنرانی میکرد، اظهار کرد: در آن 11 روزی که احمدینژاد قهر کرده بود 200 نفر از شخصیتهای نظام به صورت تلفنی و حضوری با او صحبت کردند، ولی فایدهای نداشت و به تعبیر بنده احمدینژاد رغبتا بر سر کارش نیامده است و از روی اکراه و ناچاری و اجبار آمد.
ذوالنور اضافه کرد: اگر رای عدمکفایت سیاسی احمدینژاد در این مجلس مطرح میشد، بالاترین رای عدماعتماد تاریخ را میگرفت.
روحالله حسینیان نیز در نخستین همایش ملی شهدای بصیرت و یادواره شهید عبدالحمید دیالمه به فتنه 88 اشاره کرد و افزود: امروز هم اگر مخیر به انتخاب بین موسوی و احمدینژاد شویم واضح است که دوباره احمدینژاد را انتخاب میکنیم زیرا فرق میکند بین بچه تخسی که گاهی در برابر پدر عصیان میکند و بچهای که پدر خود را صرفا شوهرننه میپندارد.
بعضی ها معتقدند حقوق بشر یک منشور بین المللی نمی تواند باشد و باید بر اساس فرهنگ و دین هر منطقه ای بصورت جداگانه تعریف شود. مثلاً از نظر ما دختر 9 ساله بالغ محسوب می شود و در صورت انجام جرم می توان با او مانند یک زن بالغ برخورد جزایی کرد نه به عنوان یک کودک نابالغ. یا تغییر دین از نظر ما ارتداد محسوب شده و حکم آن مرگ است در صورتی که در منشور حقوق بشر جهانی، افراد در انتخاب دین آزاد هستند و ....
حالا این خبر را بخوانید و ببینید از نظر مردم قبیله نشین پاکستان، حقوق بشر چه تعریفی دارد:
بهدستور دادگاه قبیلهای در شهر مروالا در پاکستان یک دختر ۱۸ ساله پاکستانی مورد تجاوز گروهی قرار گرفت.
آخرین نیوز: در حالی این جرم اتفاق میافتاد که حدود یک هزار نفر از مردم شهر و در مقدمه آنان پدر آن دختر نظارهگر این اتفاق بودند.با وجود افزایش بدهی های نفتی هند به ایران، مسئولان شرکت ملی نفت بر ادامه صادرات مجانی طلای سیاه به این کشور آسیایی تاکید می کنند.
به گزارش خبرنگار مهر، ایران با وجود در اختیار داشتن بزرگترین ذخایر نفت و گاز جهان و هند به عنوان یک اقتصاد نوظهور و نیازمند واردات نفت و گاز، در سالهای اخیر هیچگاه نتوانسته اند در عرصه تجارت جهانی انرژی به شرکایی مطمئن و استراتژیک تبدیل شوند.
وقت کشی و سپس کناره گیری هند از پروژه خط لوله صلح، تاخیر چندین ساله برای تعیین تکلیف قرارداد توسعه میدان گازی فرزاد بی، عدم مشارکت در طرح توسعه فاز 12 به عنوان بزرگترین فاز میدان پارس جنوبی و در نهایت تعلیق قراردادهای خرید LNG از مهمترین دلایل این ادعا به شمار می رود.
از 6 ماه گذشته تاکنون اختلافات ارزی برای خرید و فروش نفت هم به جدی ترین چالش در توسعه روابط اقتصادی تهران و دهلی نو تبدیل شده و با وجود مذاکرات متعدد به نظر می رسد هند این روزها پیاده سازی مجدد سناریوی " باخت - باخت " خط لوله صلح را برای خرید نفت ایران هم در پیش گرفته است.
برای نخستین بار دی ماه سال گذشته (ژانویه 2011 میلادی) بحث اختلافات ارزی ایران و هند برای مبادلات نفتی در رسانه های بین المللی به دنبال فشار برخی از قدرتهای غربی مطرح شد و در این مدت با وجود مذاکرات متعدد دو جانبه، تاکنون توافق نهایی بین دو کشور حاصل نشده است.
صادرات نفت مجانی به هند ادامه می یابد
در حال حاضر آمارهای غیر رسمی از بدهی 2 میلیارد دلاری برخی از پالایشگاههای نفت هند همچون "مانگلور" به شرکت ملی نفت ایران حکایت می کند اما با وجود آنکه هنوز راهکاری برای وصول این بدهی بدست نیامده است، شرکت نفت برای ادامه صادرات نفت به این کشور آسیایی تاکید می کند.
18 خرداد 1390 به گزارش برنا، همسر دوم مرد 80 ساله وقتی از سومین ازدواج همسرش باخبر شد به دادگاه خانواده رفت و از شوهرش شکایت کرد. وی همزمان با تسلیم دادخواستش گفت: «7 سال قبل وقتی به خاطر اختلافهای شدید خانوادگی خانهام را همراه دو فرزندم ترک میکردم تصور نمیکردم شوهرم با زن جوانی ازدواج کند.»
وی در ادامه گفت : دختر 21 سالهای بودم که «سلمان» به خواستگاریام آمد. به خاطر وضع مالی بسیار خوبش به تفاوت سنی 30سالهمان توجهی نکرده و با مهریه 50 هزار تومان به عقد دائم شوهرم درآمدم. اما خیلی زود متوجه شدم شوهرم قبل از من ازدواج کرده و همسر ش با دو فرزندشان در حوالی مشهد زندگی میکرد.
با اطلاع از این موضوع بشدت رنجیده خاطر شده و تصمیم گرفتم از او جدا شوم. اما وقتی متوجه شدم باردارم از جدایی پشیمان شدم. با این حال از همسرم قول گرفتم بین من و همسر دیگرش عدالت را رعایت کند. بعد هم سعی کردم از سر ناچاری موضوع را به فراموشی بسپارم و با شرایط کنار بیایم و زندگی کنم. اما افسوس که رفتارهای سرد و بیروح و خسیس بودن شوهرم هر روز شرایط زندگی را به ما سختتر و سختتر میکرد.
مدتی از تولد پسر اولم نگذشته بود که متوجه شدم فرزند دیگری در راه دارم، اما تولد دومین فرزندمان هم تأثیری در تغییر رویه زندگی شوهرم نداشت. به همین خاطر چند بار تصمیم به جدایی گرفتم اما به خاطر فرزندانم تحمل می کردم تا اینکه سرانجام 7 سال قبل کاسه صبرم به سر آمد و به دنبال اختلافهای شدید و درگیری با «سلمان» خانه را ترک کردم و همراه بچههایم به اطراف تهران آمده و با اندوختهای که داشتیم خانهای اجاره کردیم تا هم از محیط سرد زندگیام دور باشم و هم فرزندانم بتوانند به تحصیل و کار بپردازند.
در این مدت نیز هر چه تلاش کردم شاید همسرم به زندگی بازگردد بینتیجه بود. البته تاچند سال از او هیچ خبری نداشتیم. تا اینکه 3 سال قبل ما را پیدا کرد به سراغمان آمد. با اینکه دل خوشی از زندگی مشترک و اخلاق و رفتارش نداشتم اما از آمدنش خوشحال شدم. غافل از اینکه او برای گرفتن اجازه ازدواج مجدد به دیدنم آمده بود. او قصد داشت دومین «هوو» را وارد زندگیام کند که بشدت از رفتارهای توهینآمیز همسرم ناراحت شدم و با اعلام مخالفت شدید برای ازدواجش او را از خانه بیرون انداختم تا اینکه چندی قبل متوجه شدم او با دختر جوانی ازدواج کرده. با شنیدن این خبر احساس کردم تمام 29 سال زحمت و تلاشهایم برباد رفته. به همین دلیل تصمیم گرفتم از همسرم به خاطر سومین ازدواجش آن هم بدون اجازه شکایت کنم.
شوهرم وقتی از شکایتم مطلع شد درخواست عدم تمکین به دادگاه داد و از من شکایت کرد. به همین دلیل امروز به دادگاه آمدهام تا تکلیف زندگیام را مشخص کنم.»
زن با چشمان اشکبار گفت: «حاضرم به زندگیام بازگردم و در کنار همسرم زندگی کنم به خاطر اینکه در این مدت هر دو پسرم را به سرو سامان رساندم و حالا تنها زندگی کردن برایم بسیار سخت است بنابراین حاضرم با همسرم زندگی کنم.»
در این میان پیرمرد که تا آن لحظه سکوت کرده بود به قاضی گفت: همسر اولم 9 سال از خودم کوچکتر بود اما از زندگی و نوع رفتارهایش راضی نبودم. بنابراین تصمیم گرفتم دوباره ازدواج کنم. به همین دلیل به خواستگاری «کبری» رفته و او را به عقد دائم خود درآوردم. اما هرگز تصور نمیکردم او نیز زن مورد نظرم نیست!
7 سال قبل هم به دنبال قهر همسرم، تصمیم گرفتم تنها زندگی کنم، اما نتوانستم بیش از 4 سال طاقت بیاورم. به همین خاطر به سراغ او رفته و گفتم اگر ظرف یک هفته به خانه برنگردد ازدواج خواهم کرد. اما او که تمام حرفهایم را بهانه میدانست بیتوجه به درخواستم به خانه بازنگشت و من هم در 77 سالگی با دختر جوانی ازدواج کردم. آقای قاضی با اینکه همسر سومم بیش از 40 سال از من کوچکتر است اما به خوبی درکم میکند و من او را بیشتر از دو همسر قبلیام دوستش دارم. او بیش از آنکه به فکر زندگی و پول باشد به فکر من است و ما برای زندگی خود برنامههایی داریم تا روزهای متفاوتی را با هم تجربه کنیم. حالا هم 3 سال است با او زندگی میکنم و حتی یک بار هم دعوا نکردهایم. حالا هم به هیچ عنوان حاضر نیستم همسر دومم را به خانه بازگردانم زیرا از زندگی فعلیام راضی هستم و اگر «کبری» از شرایط ناراضی است میتواند درخواست طلاق کند.
تصور کنید شما مسئول اداره استاندارد هستید و در حین آزمایش بر روی نمونه ی برنج وارداتی تشخیص دادید که در این نوع برنج آلودگیهایی از نوع آرسنیک و دیگر فلزات سمی وجود دارد. موضوع را اعلام می کنید. در روزنامه ها جنجال به پا می شود و آن واردکننده ی کله گنده که قرار است میلیاردها تومان ضرر کند دست به کار می شود و به کمک زد وبندهایی کاری بر سر شما می آورند که مجبور شوید حرف خود را پس بگیرید. حالا مساله ی شما این است که چگونه حرف خود را پس بگیرید؟
یک راه این است که بیایید بگویید ببخشید من اشتباه کردم یا اداره استاندارد اشتباه کرده است و دستگاه هایش کالیبره نبوده. در اینصورت اداره استاندارد زیر سوال می رود.
راه میانه این است که بگوییم ما تاکنون حد مجاز فلزات سمی در محصولات کشاورزی را خیلی بالا گرفته بودیم. برای اینکه دیگه واردکنندگان عزیز و تاج سر با مشکلی مواجه نشوند ما حد مجاز فلزات سمی را به همان میزان برنجهای آلوده در نظر می گیریم!
با این کار با یک تیر دو نشان زده ایم! هم اداره استاندارد زیر سوال نمی رود و همچنان دکانش باز می ماند و می تواند مدعی شود که تمام محصولات کشاورزی وارداتی تحت نظارت استاندارد قرار دارند و هم وارد کننده ی خیلی خیلی عزیز از بابت فلزات سمی دیگر دغدغه ای نخواهد داشت. چون ما اونقدر دست بالا گرفته ایم که هر چی هم فلزات سمی داشته باشد به حد مجاز ما نمی رسد!!
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۵:۲۰
پرونده برنجهای آلوده همچنان باز است!
بعد از پرونده آلودگی برنجهای وارداتی و در حالی که به نظر میرسید که این موضوع مختومه شده و عاقبت به خیر شده است، اخیرا یکی از اعضای کمیسیون صنایع و معادن مجلس تاکید کرد که برنجهای وارداتی آلوده هستند!
به گزارش ایسنا ، با وجودی که نزدیک به دو سال از انتشار نخستین خبر دربارهی آلودگی برنجهای وارداتی به کشور میگذرد، هنوز هم افکار عمومی درباره سلامتی برنجهای وارداتی به کشور شک و شبهه داشته و در این بین برخی اظهارنظرها نیز نگرانیها را تشدید میکند.
به تازگی بهمن محمدیاری - عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس، با بیان اینکه آزمایشهای انجام شده آلوده بودن برنجهای وارداتی را تایید کرده است، گفته که براساس پیگیریهای کمیسیون کشاورزی مجلس، آلودگی برنجها به دلیل بالا بودن درصد آرسنیک، سرب و کادمیوم است.
از سوی دیگر محمدی - رئیس اتحادیهی صادرکنندگان مازندران، نیز گفته که مردم فریب برنجهای وارداتی را نخورند، چرا که این نوع برنجها غیربهداشتی هستند.
با وجود این اظهارات، موسسهی استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران مدتها است که درباره استاندارد و کیفیت برنج وارداتی به کشور اظهارنظری نکرده و به نظر هم میرسد که این موضوع را فراموش کرده است.
گویا اجرای قانون ارتقای کیفیت خودرو و سایر تولیدات صنعتی آنقدر ذهن و فکر مسئولان این موسسه را به خود مشغول کرده که عملا دیگر جایی برای فکر کردن دربارهی مسائلی مانند کیفیت برنجهای وارداتی به کشور باقی نمانده است!
آخرین بار مرتضی امامی - معاون برنامهریزی و تدوین استاندارد موسسه استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران، از تجدیدنظر در استاندارد قبلی برنج خبر داده بود.
به گفتهی وی در استاندارد جدید حد مجاز فلزات سنگین موجود در برنج مشخص شده است. براساس استاندارد تجدیدنظر شده، حداکثر مجاز فلزات سنگین موجود در هر کیلوگرم برنج مشخص شده و براین اساس حد مجاز سرب 0.15 میلیگرم، کادمیم 0.06 میلیگرم و آرسنیک 0.15 میلیگرم تعیین شده است. البته در استاندارد تجدیدنظر شده بحثی درباره حد مجاز جیوه و قلع موجود در برنج نشده است.
اداره کل استان تهران شهریور ماه سال 1388 برای نخستین بار 13 نوع برنج وارداتی به کشور را به دلیل بالا بودن سطح فلزات سنگین در آنها غیراستاندارد و آلوده اعلام کرد. بعد از آن بسیاری از نهاد و دستگاههای مختلف کشور درباره برنجهای آلوده وارداتی اظهارنظر کرده و حتی مجلس نیز گزارش مفصلی در این باره منتشر کرد؛ اما در آخر مشخص نشد که آیا بالاخره برنجهای وارداتی به کشور استاندارد بودند یا خیر و اینکه چه کسانی در رابطه با واردات برنجهای وارداتی آلوده به کشور مقصر بودند.
روزنامه دنیای اقتصاد نوشت:
خانوادهای 20 نفره در سیستان و بلوچستان، رکورددار دریافت بالاترین میزان یارانه نقدی در کشور شد.
یکی از خبرنگاران سایت خبری «راهبردنیوز» در خبری آورده است که طبق پیگیریها، بالاترین میزان یارانه نقدی هماکنون به یک خانواده اهل استان سیستان و بلوچستان پرداخت میشود.این خانواده 20 نفره در مراحل اول و دوم واریز یارانههای نقدی که دو ماه یک بار به حساب سرپرستان خانوار شارژ میشد هر مرحله 1800000 تومان یارانه نقدی دریافت کرده است.
در مراحل بعدی که پرداختها یک ماهه شده هر مرحله 900000 تومان یارانه به حساب سرپرست این خانوار واریز میشود.بنا بر گزارشها هماکنون در کشور حدود 5 خانواده دیگر نیز همین مقدار یارانه نقدی از دولت دریافت میکنند که رقمی قابلتوجه است.
این طرح پرداخت مستقیم یارانه هر چند در هیچ جای دنیا منطق اقتصادی و اجتماعی ندارد و باعث تن پروری و مفت خور پروری می شود و الگوی کار در جامعه را از بین می برد ولی در ایران چون قرار است پول نفت ملت ایران بریزد به جیب این و آن (از ونزوئلا و سنگال تا حامد کرزای در افغانستان) لااقل خوب است که مقداری از آن هم به جیب ملت ریخته شود! و برای بسیاری از مردم فلاکت زده ی استانهای محروم کشور یک جور بیمه تأمین اجتماعی خواهد بود. ولی تصور کنید یک سال دیگه، دولت بخواهد این یارانه را قطع کند یا دیگر نتواند این پول را بپردازد! چه بلبشویی می شود.
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۰ تابناک
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: تظاهر کنندگان خشمگین در سوریه به یک اتوبوس متعلق به زائران در یکی از شهرهای سوریه حمله ور شدند و با شکستن شیشههای اتوبوس اقدام به غارت کردن اجناس موجود در ساکهای زائران نمودند.
تصاویر صحنه حمله تظاهر کنندگان سوری و ترساندن زائران بر روی سایت "یوتیوب" قرار دارد و متعلق به روز یکشنبه هفته جاری است.
در این کلیپ کوتاه که به مدت 3.5 دقیقه بر روی این سایت قرار گرفته است معلوم نیست مسافران این اتوبوس پس از شکستن شیشهها و غارت اجناس، به چه سرنوشتی دچار شدند.
بخشهایی از سخنرانی اخیر آیت الله مصباح یزدی رئیس موسسه آموزشی امام خمینی خطاب به اعضای حزب موتلفه اسلامی در زمینه رابطه آقای احمدی نژاد و رحیم مشایی که در هفته نامه شما منتشر شده: (۲۴/۲/۹۰)
* اینکه آدم جوری رفتار کند که نزدیکترین دوستان و صمیمیترین همکارانش هم آزرده و با او مخالف شوند و توی روی او بایستند، این رفتار برای یک سیاستمدار در هیچ منطقی پذیرفته نیست. سیاستمداران، دشمنان صریحشان را هم یکجوری نگه میدارند که روزگاری از آنها استفاده کنند. آن وقت انسان با صمیمیترین دوستانش طوری برخورد کند که انگار دارد با دشمنانش برخورد میکند، آن هم با رفتارهای سبکی که در عزل بعضی از وزرا شد. آن وقت این سئوال مطرح شد که این رفتارها اصولاً چگونه با منش این شخص سازگارند؟ بهره هوشی این شخص به تصدیق دوست و دشمن از حد متعارف بالاتر است، پس چگونه شیفته یک شخص عادی میشود؟ آن هم شیفتگیای که چنین حرکات نامعقولی از او سر بزند! یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از ۹۰ درصد معتقدم که او سحر شده است! این وضعیت ابداً طبیعی نیست.
*گاهی حرفهایی از این قبیل شنیدم که الان آقا امام زمان(عج) خودشان دارند جامعه را اداره میکنند! این حرف ممکن است برای متدینین و علاقمندان به آقا امام زمان(عج) خوشایند باشد که یعنی آقا خیلی به جامعه ما عنایت دارند و برکاتشان، بیشتر شامل جامعه ما میشود، اما وقتی انسان به این سخن فکر میکند و به نتایج احتمالی که از این حرف گرفته میشود، قضیه به این شکل در میآید که وقتی خود آقا دارند کشور را اداره میکنند، نیازی به واسطه نداریم. حرف خیلی زیبا و کششداری است و معنایش این میشود که الحمدلله جامعه ما به جایی رسیده است که خود آقا امام زمان(عج) دارند آن را اداره میکنند و لذا احتیاج به واسطه نداریم و نایب نمیخواهیم!
*حالا شما ببینید با چه منطق و کتاب و بحث و استدلالی، سخنی بیان می شود که اگر در ذهن مردم جا بیفتد، پیامدهای عظیمی دارد. اصلاً چه کسی جرئت داشت و میتوانست چنین حرفی را در جامعه مطرح کند و جا بیندازد که شما احتیاج به ولی فقیه ندارید. وقتی خود امام زمان(عج) دارند مدیریت میکنند، نایب به چه کار میآید؟
*اگر قضیه به همین شکل پیش برود و قدرت و ریاست هم دست چنین فردی بیفتد، بودجه مملکت هم در اختیارش قرار بگیرد و به احتمال ۹۹% کمکهای خارجی هم به آن ضمیمه شود، ببینید چه بساطی در کشور راه میافتد و چگونه در میان جوانان جا میافتد که کسی در مملکت سر کار است، بالاتر از ولیفقیه است و اصلاً خودش با امام زمان(عج) ارتباط دارد. البته این احتمال، یک در میلیون است، ولی وقتی محتمل قوی است، باید به احتمال ضعیف هم بها داد که یک روز صبح بلند نشویم و ببینیم که سید علیمحمد باب دیگری به دست خود ما و به بهای خون شهدای ما سر کار آمده است!
* یک روزی بود که مردم، آدم کلهخشکی را که چرس میکشید و کتاب نازل میکرد، گرفتند و کلکش را کندند، اما حالا ببینید چه آثاری در تمام دنیا دارد.
*حالا اگر یک کسی ریاست داشته باشد، پول هم در اختیارش باشد و سوابقی را هم که ایشان دارد، داشته باشد، هیچ بعید نیست که روزی بیاید و بگوید من هرچه دارم از این آدم دارم و همه خدمات من به حساب اوست که از پشت پرده، مملکت را اداره میکرد و با امام زمان(عج) هم ارتباط داشت! این همه خونهای شهدا، صدها هزار شهید، این همه مقاومت در برابر دشمنان اسلام، آخرش میوهاش این شود که سید علیمحمد باب جدیدی در کشور پیدا شود! البته عرض کردم فرض کنید این احتمال یک در میلیون باشد، اما محتمل آن سنگین است.
آیت الله احمد جنتی در خطبه های نماز جمعه تهران (۲۳/۲/۹۰) با اشاره به اتفاقات رخ داده در هفته های گذشته مبنی بر عزل وزیر اطلاعات که مخالفت مقام معظم رهبری را به دنبال داشت، گفت: این مسئله افکار عمومی رابه خود مشغول کرد و در داخل و خارج یک عده به شادی نشستند و خیال کردند جدایی و تفرقه ایجاد می شود .
وی با اشاره به ادعای تشرف این گروه خدمت حضرت ولی عصر (عج) گفت: کسی را عزل می کنند می گویند آقا فرمودند طرف مقابل فکر می کند مقصود ولی امر است اما می گویند نه "آقا امام زمان (عج) دستور دادند!
جنتی گفت: اینها به راههای ناجور و طلسم و کارهای رمالی متوسل می شوند و دشمنان این را دست گرفته اند فکر می کنند در نظام این کارها انجام می شود.
فقط یک عده که یک حلقه هستند چنین اقداماتی می کنند همان ها که خودشان خراب می شوند می خواهند دیگران را هم خراب کنند نباید به حساب کسان دیگری گذاشته شود اینها محدود و انگشت شمارند و بال و پرشان دارد قیچی می شود فکر نمی کنم بتوانند خیلی دوام بیاورند.
در کشورهای مدرن دنیا نهادهای دولتی از جمله پلیس و دادگستری در خدمت جامعه و برای تأمین رفاه و امنیت مردم هستند. در کشور ما پلیس یه سر داره و هزار سودا!! اون آخر ماخرها اگه وقت کرد، به امنیت جامعه هم می پردازه!
این دو خبر را بخونید و مقایسه کنید:
70هزارنیروی پلیس برای اجرای«امنیت اخلاقی»
تاریخ انتشار: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
رئیس پلیس امنیت اخلاقی اعلام کرد: طرح امنیت اخلاقی با حضور پررنگ هفتاد هزار نیروی پلیس در حال اجراست.به گزارش فارس، سردار احمد روزبهانی امروز در حاشیه نشست مردمی در مرکز نظارت همگانی نیروی انتظامی و در جمع خبرنگاران گفت: طرح امنیت اخلاقی هیچگاه تعطیل نشده و پلیس به وظایف خود در این زمینه عمل میکند؛ اما با توجه به آغاز فصل گرما حضور پلیس و گشتهای امنیت اخلاقی از این پس پررنگتر خواهد شد.
وی اظهار داشت: بحث بدپوششیها و مواردی از امنیت اخلاقی باعث شده تا مطالبات مردم، رسانهها و مسئولان افزایش پیدا کند.
سردار روزبهانی گفت: برخی فکر میکنند که پلیس هیچ کاری در زمینه امنیت اخلاقی و مقابله با بدحجابی انجام نمیدهد، در حالی که این طور نیست و پلیس به وظایف خود در این زمینه با جدیت عمل میکند.
این مقام نیروی انتظامی تصریح کرد: نام گشت ارشاد را از روی ماشینهای پلیس حذف کردیم و این گشتها تحت عنوان پلیس امنیت اخلاقی فعالیتهای خود را ادامه میدهند.
سردار روزبهانی گفت: با توجه به آغاز فصل گرما و حجم انبوهی از مسافرتها مطالبات مردمی در زمینه پوشش و امنیت اخلاقی افزایش یافته و به همین منظور حضور پلیس در پارکها، جنگلها، حاشیه رودخانهها، خیابانها و دیگر اماکن افزایش مییابد و طرح امنیت اخلاقی را همچنان اجرا خواهیم کرد.
رئیس پلیس امنیت اخلاقی گفت: از این پس شاهد حضور پررنگ و پرتعداد گشتهای امنیت اخلاقی در خیابانها و مراکز عمومی و تفریحی خواهیم بود تا به مطالبات مردمی پاسخ قانعکنندهای بدهیم.
وی اظهار داشت: پلیس با دیشهای ماهوارهای که روی بالکن و پشتبامها به صورت آشکار نصب شده و قابل رویت هستند برخورد میکند و اگر این موضوع دوباره تکرار شود فرد خاطی به دستگاه قضایی معرفی خواهد شد.
تابناک کد خبر: ۱۶۳۴۷۶ تاریخ انتشار: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
قدس: شیطان کرج که به شکار زنان پرداخته و با تسلیم آنان در توطئه شیطانیاش پا به فرار میگذاشت بزودی در دادگاه کیفری استان البرز محاکمه خواهد شد.
این جنایتکار در فرار از محاصره پلیس، یکی از ماموران را با خودرویش زیر گرفت و به کام مرگ فرو برد.
اوایل خردادماه سال 88 زنی با مراجعه به پلیس آگاهی استان تهران ادعا کرد که مورد آزار قرار گرفته و به این ترتیب پروندهای پیشروی کارآگاهان پلیس گشوده شد.
این زن جوان در حالی که بشدت گریه میکرد به کارآگاهان گفت، در منطقه گلشهر منتظر تاکسی بوده است اما به دلیل تاریکی هوا سوار یک خودروی شخصی شده و در میانه راه، راننده با تغییر مسیر و تهدید چاقو او را مورد آزار و اذیت قرار داده است. او مدعی شد هرچه سعی کرده نتوانسته در خودرو را باز کند و سرانجام راننده، وی را در بیابانهای اطراف ساوجبلاغ مورد آزار و اذیت قرار داده و با همان وضعیت رهایش کرده و گریخته است.
با طرح این شکایت، بررسی اولیه ماموران پلیس آگاهی برای شناسایی و دستگیری این راننده آغاز شد. بررسیها ادامه یافت تا اینکه شکایت مشابهی مطرح شد مبنی بر اینکه یک راننده دختر جوانی را در بیابانهای ساوجبلاغ مورد آزار و اذیت قرار داده است. بلافاصله تیمی از ماموران اداره مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی بررسیهای فنی را آغاز کرد و به دنبال این بررسیها مشخص شد که متهم، طعمههای خود را با پرسهزنی در ساعات پایانی روز انتخاب میکند.
تحقیقات درباره شناسایی این راننده ادامه داشت تا اینکه 4 شکایت مشابه دیگر نیز در کرج و ساوجبلاغ دریافت شد و کارآگاهان با بررسی پروندههایی که زنان و دختران با همین شیوه مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند به سرنخهای جدیدی دست یافتند. ماموران با بررسی پروندهها دریافتند 3 زن و دختر جوان دیگر نیز در قزوین با همین شیوه ربوده شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند.
با توجه به افزایش تعداد شکات، تحقیقات وارد مرحلهای تازه شد و با بررسی سوابق مجرمانی که با این شیوه اقدام به ربودن و آزار و اذیت زنان و دختران جوان میکردند، مردی به نام «حسن» ـ معروف به سیامک مافی ـ که پیش از این نیز 7بار به اتهام جرائم مختلف از جمله کیفقاپی، قدرتنمایی، آدمربایی مسلحانه، مظنونیت به قتل عمد، مزاحمت، ایجاد ضرب و شتم و سرقت در کرج و قزوین دستگیر و زندانی شده بود، مورد ظن ماموران قرار گرفت.
کارآگاهان با کشف سرنخهایی از ردپای سیامک مافی در پروندههای اخیر در قالب تیم عملیاتی، محلهای تردد سیامک را در کرج شناسایی کردند و مورد بررسی قرار دادند تا اینکه سرانجام وی در منطقه مارلیک و در حالی که سوار یک خودروی پژو 405 بود، شناسایی شد.
با محاصره سیامک توسط کارآگاهان پلیس آگاهی، یکی از ماموران برای دستگیری این متهم راه را بر وی بست اما این تبهکار با سرعت زیاد مامور پلیس را با خودروی سواری خود زیر گرفت و گریخت.
بلافاصله ماموران همکار خود را به بیمارستان منتقل کردند اما گروهبان نظری پیش از رسیدن به بیمارستان در اثر شدت جراحات وارده ناشی از تصادف، به کام مرگ فرو رفت.
در پی وقوع این حادثه سرانجام ماموران موفق شدند سوم آذرماه سال 88 مخفیگاه سیامک را در مهرشهر کرج شناسایی کرده و به محاصره خود درآورند. این متهم که متوجه حضور ماموران پلیس در اطراف مخفیگاه خود شده بود، از راه پشتبام وارد خانه همسایه کناری شد و اعضای خانواده را گروگان گرفت و تهدید کرد چنانچه اجازه فرار به وی داده نشود، گروگانها را خواهد کشت.
با این حال سیامک وقتی دریافت نقشهاش به جایی نمیرسد برای فرار، خود را به پشتبام رساند و در این هنگام ماموران پلیس برای متوقفکردن این متهم 3 گلوله به سمت وی شلیک کردند تا به این وسیله او را دستگیر کنند. سیامک پس از بازداشت به بیمارستان انتقال یافت و بعد از بهبودی نسبی در اختیار مقام قضایی قرار گرفت.
با انتشار خبر دستگیری این متهم، تعدادی دیگر با مراجعه به دادسرای کرج از وی اعلام شکایت کردند. در جریان تحقیقات و اظهارات زنان جوان زوایای دیگری از اقدامات سیامک آشکار شد و کارآگاهان دریافتند که زنان قربانی توسط سیامک و همدستانش ربوده شده و پس از آزار و اذیت به همان حالت رها میشدهاند. با انجام این بررسیها، شناسایی و دستگیری همدستان سیامک در دستور کار ماموران قرار گرفت.
با گذشت یک سال و 5 ماه از دستگیری این متهم، نهایتا در اواخر اسفندماه سال 89 کیفرخواست وی مبنی بر تقاضای مجازات قانونی صادر شد و پرونده برای رسیدگی و تعیین حکم در اختیار دادگاه کیفری استان البرز قرار گرفت. در حال حاضر شکات این پرونده پس از گذشت مدتها از دستگیری این متهم همچنان در انتظار رسیدگی قانونی به پرونده وی هستند تا شاهد مجازات قانونی او باشند.
بیانات مقـام معظم رهـبری در جمع مردم استان فارس ٣/٢/١٣٩٠
خانواده هم مانند هر مجموعه انسانی دیگر نیاز به مدیریت دارد. آیا پدر و مادران ما برای این مدیریت هیچ آموزشی دیده اند؟ در کشور ما که خیلی شانسیه. آدم باید شانس داشته باشه یک پدر و مادر با مدیریت خوب داشته باشد.
این حکایت را بخوانید:
آتش حسادت، خانوادهای را داغدار کرد
خراسان: حسادت های پسر جوان به خواهر ۱۸ ساله اش او را مثل خروس جنگی کرده بود. پدر هادی خیلی به دخترش ابراز محبت می کرد و این موضوع پسر جوان را آزار می داد و باعث بدبینی او به خانواده و لج و لج بازی شده بود.این خواهر و برادر جوان همیشه با هم جرو بحث داشتند و والدین آن ها غافل از دلیل واقعی مشکل همیشه از دختر خود حمایت و پشتیبانی می کردند.
متاسفانه چندی قبل هادی به دلیل این که خواهرش را از چشم پدر و مادرش بیندازد به او تهمت های ناروا و دروغین زد و با این نقشه غلط، آتش اختلافات آن ها به اوج خود رسید. مریم برای این که برادرش را بترساند او را تهدید کرد اگر حرفش را پس نگیرد دست به خودکشی خواهد زد ولی هادی خیلی بی تفاوت نسبت به حساسیت خواهرش او را مورد ضرب و جرح قرارداد.
در این لحظه دختر جوان که خیلی ناراحت شده بود و می خواست برادرش را بترساند در برابر چشمان هادی دست به خودکشی زد تا حرف خودش را ثابت کند.
پسر جوان و والدینش بلافاصله پیکر نیمه جان مریم را به بیمارستان رساندند و بیمار به طور اورژانسی از شهرستان محل زندگی اش به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد انتقال یافت اما با وجود تلاش پزشکان، او جان خود را از دست داد و خانواده اش را عزادار کرد.
پس از به خاک سپاری مریم، برادرش احساس گناه و عذاب وجدان می کرد و یک لحظه آرام و قرار نداشت. پسر جوان که خودش را مقصر ماجرا می دانست و از طرفی مورد قهر خانواده اش قرار گرفته بود با احساس گناه و دلتنگی عجیبی که داشت مرتکب اشتباه دیگری شد.
هادی در غروبی دلگیر دست به خودکشی زد و خانواده اش پیکر نیمه جان او را نیز به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد انتقال دادند ولی پسر جوان که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد پس از گذشت ۸ ساعت فوت کرد و پدر و مادرش را در روز برگزاری مراسم هفتمین روز عزاداری خواهرش دوباره عزادار کرد.
در ایران ما، تا همین 30-40 سال پیش اکثریت مردم روستایی بودند. شهریها هم از سنتهای غلیظ دینی واجتماعی پیروی می کردند. در یک جامعه روستایی زنها واقعا نیمی از بار زندگی را بر دوش می کشیدند. در مناطق روستایی و حتی شهری آن زمان آب لوله کشی وجود نداشت. زنها از صبح برای شستشوی لباس و ظروف باید به سر چشمه یا چاه آب می رفتند. پختن غذا و رسیدگی به امورات حداقل 5-6 تا بچه قد و نیم قد، رمقی برای زن خانواده نمی گذاشت. اگر هم چیزی می ماند باید صرف قالی بافی برای تأمین هزینه های زندگی می کرد. اگر زن روستایی بود، وظیفه دوشیدن گاو و گوسفند هم با او بود. در فصل برداشت محصول هم حتماًباید همپای مردان در برداشت کمک می کرد.
با پیشرفت ظاهری جامعهی ایران ، افزایش رفاه اجتماعی و افزایش شهرنشینی، دیگر زنها مجبور نیستند برای شستن لباس و ظروف وقت یا انرژی چندانی مصرف کنند. با زدن یک دگمه، ماشین لباسشویی و ظرفشویی این وظایف را انجام می دهند. دیگر خانواده های پرجمعیت از مد افتاده و کسی حوصلهی بچه داری ندارد و حداکثر یک یا دو بچه بیشتر ندارند. که آن هم بخش بزرگی از کار سرگرم کردن بچه ها به مهد کودک و دبستان محول می شود.
زنهای شهری برای تأمین هزینه های خانواده، دیگر علاقه ای به قالی بافی ندارند. من در اطراف خودم تعداد زیادی از زنها را می شناسم که صبحها تا ساعت 10 -11 خوابند و هیچ میلی به یاد گرفتن مهارت یا هنری ندارند. بیکاری، بی برنامگی و بی هدف بودن در زندگی ، آدم را حساس می کند و بیماریهایی همچون افسردگی را گسترش می دهد. اگر توجه کنیم می بینیم مادران ما با آن همه فشار زندگی و با این که معمولاً از دست شوهرشان کتک هم می خوردند و ناسزا هم میشنیدند، کمتر افسرده می شوند. ولی الان با کمتر احساس کم توجهی، زن یا دختر خانواده دچار افسردگی و کمبود و محبت می شود.
من فکر میکنم بیشتر این بیماریهای جدید شایع بین زنها ناشی از بی هدف بودن است. در کشورهای غربی، اگر ماشین لباسشویی و ظرفشویی وجود دارد، از آنطرف اصلاً باب نیست که زن در خانه بنشیند (یا بخوابد) و مرد کار کند. بلکه زنها هم نیروی فعال کار جامعه محسوب می شوند. وقتی برای دستیابی به حقوق برابر تلاش می کنند قطعاً حاضرند مسئولیت تأمین درآمد خانواده را هم بصورت برابر با مرد بر عهده بگیرند. ولی در ایران ما، از آنجا که همه چیزمان درست است، خدا را شکر در این مورد هم کارمان درست است. تعداد کمی از این 60% دانشجویان دختری که فارغ التحصیل می شوند واقعاً برای پیدا کردن شغلی متناسب با رشته شان تلاش می کنند. بلکه بیشتر آنها از مدرک برای بالا بردن کلاس اجتماعی خود استفاده می کنند.
این خبر را بخوانید: