اولین روز دهه ی چهارم

اولین روز دهه ی چهارم زندگی هم مثل بقیه روزها بود ! 

فقط دیروز یه خرده هوا گرد و خاک بود !  

پیری داره برام در می زنه. وقتی به این سن می رسین اول تق و توق بدنتون در میاد! همون کارایی که ۴ سال پیش انجام می دادین و اصلا فکر هم نمی کردید که یه روز برسه که دیگه نتونین انجام بدین با کمال تعجب می بینید که چقدر زود اون روز فرارسیده. آدم میل به بی تحرکی داره. جالبه وقتی هم تحرک نداری باز هزار بیماری میاد سراغت. من وقتی زیاد پشت میز میشینم احساس می کنم تمام رگهای مغزم با رسوبات چربی بسته شدن. و مجبور میشم ورزش کنم. 

وقتی آناهیتا را می بینم که نمی تونه روی زمین یک لحظه آروم بگیره و همش داره وول می خوره از این همه تغییر و تفاوت تعجب می کنم. یه روزی من هم مثل آناهیتا بودم. ظهرها که پدر مادرم می خوابیدند من از بیکاری حوصله ام سر می رفت و با خودم می گفتم آخه چقدر اینا می خوابند!!