احساس گناه

بچه که بودیم در گوش ما می خوندن که آدم مومن باید همیشه «محزون» باشه. چون هر چه هم تلاش کنه که پرهیزگار باشه بازم گناه می کنه. آخرش یا زیر چشمی به نامحرمی نگاه میندازه، یا نماز صبحش را قضا می کنه، یا از سر کنجکاوی عکس نامربوطی می بینه یا آهنگ قرتوکمری می شنوه .... خلاصه آدم همیشه در حال گناهه بنابر این همیشه هم باید در دلش «حزن» داشته باشه. البته به روی خود هم نیاره و در ظاهر همش به خلق الله لبخند بزنه.

این احساس گناه، همیشه یه گوشه مغز آدم را به خودش اشغال می کنه. و به آدم فشار روانی میاره. آدم همیشه احساس می کنه مغبونه. داره اشتباه می کنه. ای کاش یه فرصتی پیش بیاد تا من جانم را در راه کسی یا چیزی فدا کنم تا هم بابت این جانبازی به بهشت برم و هم این عمر پر از گناه را کوتاهش کنم! اگر قراره که آدم هر چی زندگی می کنه بر گناهانش افزوده بشه و بعداً بابت هر ثانیه گناه کردن در این دنیا، یک سال نوری توی آتش جهنم بسوزه خوب این چه کاریه که ادم 60 سال عمر کنه؟!  بماند که خود آن کس یا چیز که ما قراره جانمان را براش فدا کنیم عموماً تا 90 سالگی هم جون به عـزرائیل نمیده! و برای حفظ خودش حاضره هر کاری بکنه! البته شاید وجود اون برای اسـلـام و مسـلـمین لازمه ولی وجود ناقابل ما لازم نیست.

درگیر کردن یه بخشی از مغز به این احساس بی انتهای گناه، برای کسی که می خواد کنکور بده، توی دانشگاه ریاضی و فیزیک بخونه یا کتاب بنویسه یا به قول معروف اندیشه ای تولید کنه، اصلاً خوب نیست. ذهن آدم وقتی می خواد آزاد فکر کنه این دغدغه ها مزاحمت ایجاد می کنن.

بعدها وقتی بزرگ شدم و توی اخبار میشنیدم که صـدام چرخ گوشت آدم خرد کنی توی زندوناش داشته و همه مخالفانش را شکنجه می کرده و می کشته با خودم می گفتم اگه ما به خاطر یک نگاه، باید محزون باشیم این حرامـزاده باید چه جوری باشه؟

بعدترها که بزرگتر شدم و توی اخبار در مورد بخوربخورهای واعـظان بزرگ شنیدم فهمیدم که این قضیه «محزون بودن» و ایجاد خودمشغولی برای مردم گویا به مثابه همان نخودسیاه معروف است! حالا شاید گفته شود که این مساله در قاموس الهی هست و رفتار غلط و سوء استفاده مدعیان نباید به پای قانون خدا گذاشته شود. در پاسخ باید گفت در شرایط کنونی ما داریم بیشترین هزینه را بخاطر همین مدعیان سواربرکار می دهیم. یعنی این مدعیان وقتی برگرده ما چوب می زنند می گویند: این چوب خداست. موقع نقد که میشه می گویند این مدعیان، مدعیان واقعی نیستند و لابد باید یه گروه دیگه بیایند و 50 سالی حـکومت کنند و بعداً ما بفهمیم که آنها هم مدعیان واقعی نیستند وهمیجور تا روز قیامت باید آزمون و خطا کنیم!؟

پس بهترین کار رجوع به عقل و منطق است!

من در زندگی به یک نتیجه رسیده ام و آن این که هر کاری که آدم فکر می کنه درسته باید انجام بده و هر کاری که فکر می کنه غلطه انجام نده. و این استرس اضافی و احساس گناه را هم بریزه دور. مسلماً کاری که حقوق دیگران را زیر پا بزاره غلطه. آدم نباید به هیچ کس حتی به جسم خودش آسیب برسونه. فقط یک کم عاقبت اندیشی می خواد. یعنی آدم باید موقع تشخیص کار درست و غلط باید آینده را هم در نظر بگیره. آیا اینکار در آینده هم هیچ ضربه ای به حقوق دیگران وارد نمی کنه؟ بخشی از این بایدها و نبایدها در قانون کشورهای درست و حسابی آمده. بخش دیگر هم در فرهنگ آنها قرار داره.

در کشور ما خیلی از کارها ممنوعه، خیلی از کارها گناه محسوب میشه. بعضی از این کارها در کشورهای غربی خیلی معمولی اند ولی وقتی اینجا ما انجامشون می دیم فکر می کنیم که اندازه صدام گناه کرده­ایم. و گاهی فکر می کنیم حالا که ما غرق در گناه شده ایم و چه یک گناه چه صدتا گناه!

در کشورهای غربی خیلی از مردم نه تنها به دین بلکه بعضاً به خدا هم اعتقادی ندارند ولی کسی را هم نمی کشند و دزدی هم نمی کنند!

آنچه که در غرب جایگزین دین شده عقل اجتماعی است. من مالیات می دهم تا دولت بتواند هزینه زیرساختهای عمومی را بدهد. (تفکر دینی: من مالیات می دهم چون اگه ندهم مالم حرام میشود) من دزدی نمی کنم چون اگر من دزدی کنم دیگران هم همین کار را خواهند کرد و دیگر امنیتی در جامعه نخواهد بود. (تفکر دینی: من دزدی نمی کنم چون دزدی گناه محسوب می شود و آن دنیا مجازات دارد)  ....

این که دائم آدمها را با ترساندن از روز قیامت، از کارهای خلاف مصالح عمومی و شخصی بازداریم شاید برای اعراب 1400 سال پیش که نمی شده از آنها توقع عقل اجتماعی داشت، گریز ناپذیر بوده ولی برای انسان قرن 21 م که حتی از حالا به فکر جلوگیری از گرم شدن دمای کره زمین است، الزامی ندارد. و می توان از راههای منطقی تری افراد را از کارهای خلاف مصالح عمومی باز داشت. ضمن اینکه دنبال نخود سیاه هم نفرستادشون!