مشورت بدون استدلال؛ سود یا زیان

بعضی وقتها در زندگی می خواهیم تصمیمی بگیریم که بعضی از افراد اطرافمان مانند پدر، مادر یا خواهر و برادر با آن مخالفند. وقتی علت مخالفتشان را می پرسیم دلیل قانع کننده ای ندارند یا نمی توانند بیان کنند، شاید صرفاً حس بدی نسبت به آن تصمیم دارند ولی نمی توانند استدلال درستی بیاورند. بنابراین دلیل نامعقولی را به ما می گویند. مثلاً می گویند «این کار از عهده­ی تو خارج است، تو نمی­تونی»، «تو بلد نیستی»، «چنین کاری آدم با عرضه می خواد!»، «هیچ کس توی فامیل یا محله چنین کاری نکرده» و ....

این حرفها که احتمالاً ناشی از یک تجزیه و تحلیل درونی گوینده از موضوع است، نه تنها نمی تواند برای ما بازدارنده باشد بلکه ما را در انجام آن کار مصمم تر می کند. چون اگر از پس آن کار بر آییم هم به هدفی که در نظر گرفته بودیم می رسیم هم جلوی آن فرد، تواناییهای خود را اثبات می کنیم تا پس از این ما را دست کم نگیرد!

ولی وقتی آن تصمیم را می گیریم و انجام می دهیم متوجه می شویم که در باتلاق افتاده ایم. متوجه می شویم که به تمام ابعاد قضیه فکر نکرده بودیم. از جایی که اصلاً به آن توجه نکرده بودیم ضربه خوردیم. آن وقت، آن فردی که ما را از آن تصمیم نهی می کرده می آید جلو و به ما می گوید: «نگفتم نکن؟! تو به حرف هیچ کس گوش نمی دی!»   و ما پاسخ می دهیم: « تو که نگفتی قراره این اتفاق بیفته. تو فقط گفتی نکن!»

ولی اینگونه مخالفتهای اطرافیان یک مشکل اساسی برای ما در تصمیم گیری ایجاد می کند. وقتی ما می خواهیم تصمیم مهمی در زندگی بگیریم باید همه جوانب موضوع را بسنجیم. مخالفت دیگران بدون دلیل موجه، نه تنها کمکی به تصمیم گیری ما نمی کند بلکه تمرکز ما را بر روی جوانب مهم تصمیم کم می کند و توجه ما را به انحراف می کشاند. بجای اینکه حواسمان به جوانب موضوع باشد، توجه ما به اثبات توانایی ها جلب میشود و اینکه چرا شخص گوینده که احتمالاً رابطه نزدیکی هم با ما دارد، اینقدر ما و تواناییهایمان را دست کم می گیرد و ...

پراکندگی تمرکز بر موضوع باعث نادیده گرفتن جوانب امر و شکست ما در تصمیم می شود.

راه حل شاید این باشد که موقع مخالفت دیگران به جای جبهه گیری در برابر آنها، تلاش کنیم و حتی به آنها کمک کنیم علت مخالفتشان را از ته ذهنشان بیرون بکشیم.