رابطه قذافی و اجنه

دیک.تاتورها و اف.راط گرایان در دنیا طیف گسترده ای دارند. بعضی از آنها خجالتی اند و چهره واقعی خود را بنا به مص.لحت و برای حفظ قدرت خود رو نمی کنند. فقط گه گاهی در اتفاقات خاصی دست خود را رو می کنند. گاهی ویدیوهای جمعهای خصوصیشان افکار مغزهای تاریکشان را رو می کند و گاه بعضی از حرفهایشان یا برخوردهایشان گوشه ای از اسرار نهفته شان را آشکار می کند.

ولی بعضی از گروهها و شخصیتها هم رفتارشان عریان است. واهمه ای از افکار عمومی جهانی ندارند. حرف دلشان را می زنند و کاری که به آن معتقدند عملی می کنند. مثلا در یک جای دنیا عده ای در خصوص مجسمه سازی و موسیقی نظراتی دارند که به صلاح نمی دانند رو کنند. ولی طالبان در افغانستان عقاید خود را به صورت آشکاری بیان کردند وقتی که مجسمه های چند صد ساله بودا را با دینامیت منفجر کردند! 

این برادر قذافی هم یکی از اون آدمهایی است که به راحتی حرف دلش را می زند. مثلا در خبر زیر می توانید عقاید این ر.هبر فسیل شده را در خصوص اجنه بخوانید. البته جای تعجب از مردمی است که ریاست این موجود را بر خود می پذیرند.

البیان چاپ امارات نوشت: «معمر قذافی»، رهبر پنهان شده لیبی به نزدیکان خود گفته که اگر ناتو دست از حمله به بی گناهان و زنان و پیرمردان بر ندارد بزودی لشکر جنیان را ارسال می کنم تا دمار از کافران بی دین ملحد دربیاورند.
خبرنگار کانال تلویزیونی ماهواره ای «عشم الوطن» که از لیبی برنامه پخش می کند نیز گفت: اکنون رهبر لیبی به این نتیجه رسیده که ناتو زبان آدمیان را نمی فهمد پس باید در انتظار باشند گه گروه اجنه را ببینند.
«یوسف شاکر» درباره «گروه اجنه» توضیح داد: لیبی لشکریانی دارد از روح که هرگز کسی آنها را ندیده و نشناخته، این لشکریان روحانی و معنوی دوستان رهبر لیبی هستند بزودی بر سر ناتو و امارات و قطر خراب خواهند شد و دمار از روزگار آنان درخواهند آورد بزودی!
«شاکر» خوراک سربازان ناتو را گوشت انسان ها و نوشیدنی های آنان را خون انسان ها خواند و توان جنگ در سربازان ناتو را ناشی از استفاده از مواد مخدر و هروئین دانست.

بهار؟

درود بر شما دوستان گرامی 

سال نو  بر شما خجسته باد. 

تاخیر زیاد من که به علت مسافرت صورت گرفت را ببخشید. 

امیدوارم سال نو سالی سرشار از شادی و خوشبختی و کامیابی و تندرستی برای شما و کشور عزیزمان باشد.

پشت پرده ی ریاکاری و عوامفریبی

 اکثر حکومتـهای دیـکتاتوری برپایه ی ریا و عوامفریبی توده های بیخبر مردم را طرفدار خود نگه می دارند. ولی وقتی پرده ها می افتد، آن روی ریاکارانه بر همگان آشکار می شود و تازه مردم متوجه می شوند که یک عمر گول خورده اند. مثل این خبر: 

شگفتی لیبیایی‌ها از ویلای شیشه‌ای پسر قذافی

به گزارش مهر به نقل از روزنامه الشروق الجزایر، ویلای مشهور سیف الاسلام در نزدیکی کاخ «معمر قذافی» در شهر البیضاء قرار دارد که مردم لیبی داستان‌های متعددی درباره جشن‌ها و مراسم‌ شبانه آن مطرح می‌کنند.
بر این اساس کسانی که پس از تسلط بر شهر البیضاء وارد این ویلا شدند از وجود تعداد انبوهی لباس‌های زنانه بدن‌نما در آن خبر می‌دهند. «احمد مصطفی» یکی از شهروندان البیضاء که وارد ویلای سیف الاسلام شده در این‌باره می‌گوید: مردم لیبی سال‌ها نمی‌توانستند حتی از نزدیکی این ویلا عبور کنند. اما پس از تسلط بر شهر البیضاء همگان در پی ورود به این ویلا بودند تا ببینند چه در آن می‌گذشته است.
وی تاکید کرد: پس از ورود به این ویلا از مجلل بودن آن شگفت زده شدیم و با این سوال مواجه شدیم که آیا می‌شود این چنین ویلای با شکوهی در لیبی وجود داشته باشد. این شهروند ساکن البیضاء در ادامه تاکید کرد: در این سال‌ها مردم لیبی را با این دروغ که قذافی در یک خیمه زندگی می‌کند، فریب می‌دادند.

باربی

دیروز رفته بودیم مغازه اسباب بازی فروشی تا آناهیتا به سلیقه ی خودش یه اسباب بازی بخره. آناهیتا عاشق باربی هست. اگه 100 هزار تومن براش هدیه بخرم میگه بابا! یه باربی هم برام می خری!! 

منم مثل بعضی از این آقایان مواظب تـهاجم فـرهنگی، حسابی نسبت به این باربی های چینی حساسیت بلکه تنفر پیدا کرده ام. عموما جنسشون بسیار افتضاحه. 40 تیکه هم درست کرده اند. جوراب داره کفش داره لباس داره. تا بهشون دست بزنی از هم وا می رن. هر کدوم از اجزاشون هم گم بشه ناقص میشه و از شکل و شمایل می افته جوری که باید بندازی دور. 

رفتیم یه جا. بعد از یک ساعت ور رفتن مادر و دختر، مامانش فرمودند جنسش خوب نیست بریم یه جای دیگه. من توی این یک ساعت که اونا داشتند باربیها را براندازمی کردند تقریبا همه اجناس ریز و درشت فروشگاه را اسکن کردم. عموما سعی می کنم اسباب بازیهای فکری برای آناهیتا بخرم. یه اسباب بازی جدید البته چینی دیدم که جالب بود چند تا صفحه مقوایی دایره مانند داشت که باید روی این صفحات را با قطعات دایره­ی چند تیکه شده از جنس پلاستیک را پر کنیم. (تیکه های 2 تا 10 قسمتی) به کمک این بازی، در حقیقت کسر را میشه به کودک آموزش داد. ایده ی جالبی بود قیمتش هم مناسب بود. 6000 تومن. بنابر این با وجودی که از قبلش ادای ننه من غریبم را در آورده بودم که من پول ندارم و زیاد خرید نکنین که پول مول خبری نیست، وقتی اونا می خواستن دست خالی مغازه را ترک کنند، گفتم خوب من برای آناهیتا یه هدیه دارم و اون اسباب بازی را خریدم. مامانش هم که از تغییر فاز من یکه خورده بود از فرصت استفاده کرد و میزان خرید را از 6 هزار تومن به 18 هزار تومن افزایش داد!! 

خلاصه را ه افتادیم بریم یه فروشگاه دیگه اونطرف شهر. وسط راه آناهیتا داشت از حرف گوش کردنهاش برامون تعریف می کرد: من دختری خوبی هستم وقتی مامان بهم می گه اسباب بازیهای این فروشگاه خوب نیست من دیگه گریه نمی کنم. می ریم یه جای دیگه که بهتره.

منم می خواستم به آناهیتا درس اجتماعی یاد بدم گفتم: عزیزم وقتی دیدی اسباب بازیهاشون خوب نیست جلوی فروشنده نگو که اسباب بازیش خوب نیست چون ناراحت میشه. 

آناهیتا پرسید: حالا که اشکال نداره بگم که اسباب بازیش خوب نیست؟ حالا که اون نمی شنوه! 

اول گفتم: نه حالا اشکال نداره. 

ولی بعدش فکر کردم ما از همین جاها دو رویی و پشت سر بد گفتن و بدبینی را به بچه هامون یاد میدیم! بنابر این حرف خودم را اصلاح کردم: نه الان هم نباید بگیم اسباب بازیش بد بود. چون اون خانومه که نمی ره چیز بد بیاره توی مغازه ش بفروشه. ما نپسندیدیم. ولی بعضی از مردمهای دیگه اون اسباب بازیها را می خرن. پس ما نباید بگیم اسباب بازیهاش بد بود. بهتره بگیم ما نپسندیدیم. 

 وقتی آدم حتی توی ذهنش در مورد یه چیزی افراطی فکر می کنه، مجبوره دائم جلوی منویات ذهنی خودش را بگیره تا جلوی دیگران ته ذهن بدبینش رو نشه. بعضی وقتها هم ناخواسته آدم لو میده و جایی که نباید، حرف دلش را می زنه. 

ولی وقتی در مورد هر چیزی ما مثبت فکر کنیم، دیگه مجبور نیستیم اینقدر به مغز و فکر خودمون فشار بیاریم و مواظب خودمون باشیم.

 خلاصه رفتیم یه مغازه که صاحبش اسباب بازی از چین وارد میکنه. یه حجـت الاسـلامی هم در اون مغازه با یکی دو نفر همراهش داشتند با فروشنده سر موضوعی محترمانه تعارف پراکنی می کردند. چون آناهیتا و مامانش زودتر رسیده بودند، باربی مورد نظرشون را انتخاب کرده بودند. اونم نه یکی بلکه دوتا! به مبلغ 14 هزار تومن. من نگاه ناراحتی به مامانش کردم و گفتم حالا نمیشد یکی بردارین. همین الان من 18 هزار تومن براش خرید کردم. نمیشد بزاری یه روز دیگه برای یه سورپریز دیگه. خانم یه جوابی پروند: 6 ماهه هیچی نخریده تا 5 ماه دیگه هم قرار نیست دیگه چیزی بخره! 

گفتم: من 1 ماه پیش از تهران 50 هزار تومن براش هدیه خریدم چطور 6 ماهه هیچی نخریده؟! 

ایشان فرمودند: اون هدیه های تو که توشون باربی و چیزایی که بچه دوست داره پیدا نمیشه و ... 

خوب ادامه صحبت بی فایده بود بنابر این در صدد برآمدم هر چه سریعتر پول را بپردازم تا حالا که پول مبارک را داریم از دست می دهیم، وقت بی زبان را بیشتر از این به هدر ندهیم. 

هنوز حاج آقا داشتند با فروشنده تعارف تیکه پاره می کردند. در این بین خانمم دو تا جعبه مقوایی باربیها را به طرف فروشنده گرفت و گفت: آقا تخفیف هم بدین ما مشتریتون هستیم. 

فروشنده گفت: بخدا اینقدر ورود باربی سخت شده که اصلا دیگه هیچ استفاده ای برامون نداره! من 200 هزار تومن گمرک دادم (منظور از زیر یا روی میز؟) تا این باربی ها را تونستم ترخیص کنم! 

من هم زیر لب بطوریکه طرف بشنوه گفتم: خوب اسمشون را می ذاشتین سکینه یا بتول تا دیگه گیر ندن. 

همکار فروشنده که نزدیکم ایستاده بود، قهقه زد زیر خنده. و زیر چشمی آشـیخ را نگاه کرد....

مملکت جالبی داریم. هر افاضه ای که میشه، یه عده ازش مستفیض میشن.

زیر پوست ام الـقرا

فشار جنسی ای که به علت غیرقانونی و تابو بودن رابطه دختر و پسر در کشور ما به جوانان وارد می شود به حدی است که معمولا این فشار از راههای به مراتب ناسالمتر و بعضا در شکل یک جنایت خودش را نشون می ده. 

برای مسئولین و طراحان اجتماعی البته این مهم نیست. مهم این است که یک توریست مسـلمان وقتی در خیابانهای تهران قدم می زند ظاهر همه چیز اسـلامی بنماید. کسی در خیابان مشـروب نخورد و دختر و پسری در حال معاشقه نباشند. حالا زیر پوست شهر چه می گذرد، هر چه می خواهد بگذرد! فساد، مواد مخدر، جنایت .... 

عدم تخلیه ی این فشار سلامت همه بخشهای اجتماعی جامعه را مختل کرده است.

در دانشگاه ها تقریبا می توان گفت تمرکز اصلی دانشجویان نه بر روی دانش و پژوهش بلکه استفاده از فرصت دانشگاه برای ایجاد رابطه با جنس مخالف است و تخلیه ی فشارهای جنسی چند ساله است.

در جاهای دیگر نیز این تاثیر کمابیش در اشکال مختلف وجود دارد.

دو خبر تاسف بار زیر هم نمونه هایی از رویکرد سطحی نگرانه به مسائل اجتماعی در کشور فلک زده­ی ماست.

ادامه مطلب ...

جون مفت

در ایران جون آدم خیلی ارزونه.  

تعداد قابل توجهی از قتلها در ایران به خاطر نگاه کردن به هم صورت می گیرد! 

« داشت از توی محله ما می گذشت من بهش گفتم نگاه داره؟ گفت:‌دلم می خواد.   بعد درگیر شدیم و من چاقویم را زدم توی شکمش!   »

به همین سادگی! 

فکر کنید این خدای محترم اگه این عمر و سلامتی بی زبون را به جای دادن به یه مشت احمق به انیشتن و ادیسون می داد تا بجای ۷۰ سال ۱۴۰ سال عمر کنند اونوقت الان تکنولوژی و علم کجا قرار داشت؟

 حادثه زیر را بخونید:

ادامه مطلب ...

بازم جنایت در پشت آگهی استخدام

بازم آگهی استخدام و به دام افتادن دختری جوان. نمی دونم چرا این دختران جوان تنهایی می روند دنبال کار؟ حالا نمیشه همراه یه مرد خانواده بروند؟ 

این حادثه غم انگیز را بخونین . واقعا قلب آدم از این همه جنایت می خواد منفجر بشه. آدم از انسان بودن شرمش می گیره:

ادامه مطلب ...

انسانم آرزوست

جامعه ی ما پر است از آدمهای آنرمال! 

من فکر کنم آدم یه چیزی بین این دو تا باشه:

ادامه مطلب ...

کپی رایت را رعایت کنید

شب یلدا بود. کلی اس ام اس تبریک اومد برام. منم به جای اینکه به مغز منگ زده فشار بیارم و از خودم سخن نغز بگم از روی تنبلی اس ام اس این یکی رو برمی داشتم فامیلی آخر اس ام اس رو پاک می کردم و اسم خودم را می گذاشتم و برای دوستان دیگه ارسال می کردم! (عجب کار پلیدی!)

میون اس ام اس ها یه اس ام اس از یه آقای دکتری اومد که کلی ما را خجالت زده کرد بابت اینکه ایشان به یاد ما بودند ولی ما حواسمون نبود. ولی این خجالت زدگی ما هیچ چیز از ارزشهای کار پلید فوق الاشاره کم نکرد و با آن اس ام اس بزرگوارانه ما همان کردیم که با دیگر اس ام اس ها کرده بودیم. ولی وقتی کلید ارسال را فشردیم ناگه دو دستی بر سرخود کوبیدیم! که ای وای که در اثر حواس پرتی اس ام اس کذایی را با نام خودم برای خود همان دکتر بزرگوار هم فرستادم!! 

در آن لحظه دوست داشتم زمین دهن باز می کرد و مرا می بلعید. آرزو می کردم ای کاش تا قبل از دریافت این اس ام اس یه شهاب سنگ به این ماهواره مخابراتی برخورد می کرد و جلو این فاجعه ی زیست محیطی را می گرفت.

ولی افسوس که هیچ یک از این آرزوها واقعیت نداشت و حقیقت این بود که من خودم را جلوی آن دکتر بزرگوار که با کلی بزرگواری ما را مورد الطفات خودش قرار داده بود ضایع کرده بودم. آخه رو هم خوب چیزیه بخدا. می گن ایران قانون کپی رایت را امضا نکرده ولی خداییش کسی فکر نمی کنه که در ایران سوت ثانیه اس ام اس معنوی آدم را به نام خودشون ثبت و به عموم ملت قهرمانپرور و بدتر از آن برای خود مولف سند می کنند!

نکات کنکوری

«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند.»


دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.

طلاق به خاطر هدیه کتاب

 فارس: زنی به دادگاه خانواده آمد و گفت: «شوهرم بسیار فهمیده است و در همه موارد درکش بالاست ولی آیین همسرداری را نمی‌داند و فکر می‌کند بهترین محبت به یک زن کتاب هدیه دادن و در میان گذاشتن اطلاعات عمومی‌اش است؛ من باید از شوهرم جدا شوم چرا که نه تنها او بلکه من نیز او را درک نمی‌کنم فضای زندگی او با من متفاوت است.»
زنی با مراجعه به دادگاه خانواده شهید محلاتی دادخواست جدایی خود را به قاضی یکی از شعب ارائه کرد.
این زن در حضور قاضی شعبه 254 مجتمع قضایی خانواده یک و با اشاره به گذشت هفت سال از زندگی مشترکشان، و با بیان اینکه دیگر از این زندگی طاقت فرسا خسته شدم، گفت: «شوهرم دائم مشغول روزنامه خواندن است و علم‌آموزی بیشتر از هر کس و هر چیز برایش اهمیت دارد؛ شوهرم استاد دانشگاه است و از صبح تا بعد از ظهر که در دانشگاه است و بعد از آن نیز در خانه مشغول کتاب و روزنامه خواندن است این وضع مرا عاصی کرده و دیگر تحملش را ندارم و می‌خواهم از او جدا شوم.» 

 

خداییش خبر قتل زن توسط شوهر معتادش که توی پستهای قبلی نوشته بودم را با این خبر مقایسه کنید! قضاوت با خودتون.

سریالهای بی صدا

دوستان عزیزی که به سریالهای فارسی وان وابسته شده اید از این به بعد مجبورید این سریالها را با زبان اسپانیولی یا کره ای و یا بدون صدا ببینید. انتخاب با خودتان است! 

کاشف به عمل آمده که جایی که این سریالها دوبله می شدند همین بیخ گوشمان توی تهران بوده! (خداییش عجب دل و جراتیدارند بعضیها!) خوب طبیعتا صدای یکی دو تا از دوبلرها که در ایران هستند شناسایی شده و دفتر دوبله ردیابی و پلمب شده است می گید نه؟ خوب متن خبر را بخونین: (اینجا

 

مرکز فارسی‌وان در تهران پلمپ شد
جعفری دولت آبادی همچنین از دستگیری دو متهم پرونده‌ای که در آن خانمی را سوار بر ماشین کرده و در اطراف تهران به وی تعرض کرده‌اند، خبر داد و گفت: پرونده این متهمان شنبه به دادگاه کیفری استان تهران تحویل داده شده است.
دادستان عمومی و انقلاب تهران با اعلام پلمپ مرکز فارسی وان در تهران اظهار کرد: این اولین باری است که در کشور جایی وجود داشته که جریان آن به شبکه‌های ماهواره‌ای کمک می‌کردند که اکنون این مرکز پلمپ شده است، این محل در مرکز شهر بوده است.
وی با اعلام این‌که «حدود چهار پنج نفر در این زمینه دستگیر شده‌اند» گفت: تجهیزات بسیار زیادی در این محل وجود داشته است و ورود این افراد این تجهیزات قابل سوال است و ما در این زمینه از ماموران قدردانی می‌کنیم. به عنوان مثال در این محل سریالی 570 قسمتی در حال ترجمه برای پخش بوده است.

سیاهیهای شب دراز ما

مواد مخدر داره در کشور بیداد می کنه. ملت گشنه و بدبختی که در نهایت بیچارگی خودشان را در چاه اعتیاد می اندازند!

قتل یک مادر جلوی چشمان دختر 7 ساله اش!! توسط مرد معتادی که لیاقت پدر بودن را نداشته.

واقعاً دردناکه. تصورش برام غیر ممکنه. اون دختر بچه تا آخر عمر در اثر دیدن این صحنه قتل، طراوت و شادابی خودش را از دست می ده و دچار انواع بیماریهای روانی میشه.

واقعا اعتیاد چه به سر آدم میاره که از پست ترین موجودات هم پست تر میشه.

حالا که حکومت بیشتر در فکر بقای خودشه تا به فکر مردم کاش این صفحات حوادث روزنامه ها را در مدارس درس می دادند تا لااقل خود دانش آموزان تا قبل از ورود به جامعه، آن روی زشت و کثیف جامعه را هم ببینند و خودشان مواظب خودشان باشند:

  قرار‌خونین یک زوج در پارک

وطن امروز: آخرین قرار یک زن با شوهرش که در متارکه بوده‌اند، رنگ خون گرفت. راز قتل این زن 33 ساله که پشت تپه‌های خلوت یک پارک رخ داد با فریاد‌های کودکانه دختر 7 ساله‌اش فاش شد.

ادامه مطلب ...

در سوگ انسانیت

حین وبگردی به یه وبلاگ خیلی خوب برخوردم حیفم اومد لینکش را براتون نزارم. (اینجا)

یه مطلب جالب هم در مورد شرافت از دست رفته پزشکی نوشته که آموزنده است: 

http://www.radiation.ir/cat-50.aspx

حکایت دوران ما

 حکایت ما حکایت ماشینیه که دو تا دزد سر رانندگیش دارند با هم دعوا می کنند و آنقدر درگیر دعوا هستند که حواسشون نیست فرمان را ول کرده اند و ماشین داره می ره ته دره! 
این قصه را بخونید:
 
ادامه مطلب ...

وعده های تکراری

این قصه­ی وعده ازدواج دادن پسرها و به مراد رسیدن و بعدشم زیر قول خودشون زدن مثلی که تمومی نداره!! ولی فکر کنم دخترها هم بدشون نمیاد از این وعده های سرخرمن بشنوند وگرنه خوب کاری نداره، اگه قراره طرف بیاد خواستگاری، چرا دخترها اجازه می دهند مراسم شب زفاف، پیش از عقد برگزار بشه؟! خووب حال و حول می کنند و بعد می گن پسره گولم زد. اصولاً پسری که بخواد با دختری ازدواج کنه باید مغزش مشکل داشته باشه که بخواد دستی دستی زن آینده خودش را وارد روابط غیرقانونی یا باصطلاح روابط نامشروع کنه. حتی خود شوهر هم بعدها نسبت به اینکه زنش حاضر شده قبل از ازدواج با یک مرد دیگه (هرچند این مرد خودش بوده!) وارد روابط غیر قانونی بشه، احساس خوبی نخواهد داشت و بعضاً مردها فکر می کنند که زنشان به خاطر همون رابطه خارج از قاعده و به دور از اطلاع خانواده قابل اطمینان نیست! پس می توان گفت اکثر قریب به اتفاق وعده های ازدواج برای خالی نبودن عریضه است و ارزش قانونی دیگری ندارد! 

تاریخ انتشار: ۰۶ آذر ۱۳۸۹

دختر جوان، طعمه احساس پسر مدیر شرکت

خراسان: روزی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم برای این که از سرزنش های پدرم راحت شوم و سربار کسی نباشم تصمیم گرفتم به سر کار بروم.
من از طریق معرفی عمویم در شرکتی استخدام شدم و از کارم راضی بودم اما در کمتر از یک ماه متوجه نگاه زیرچشمی پسر مدیر شرکت شدم.پیمان در آن جا کار می کرد و آن قدر چرب زبان بود که توانست مرا شیفته و دلباخته خودش کند.
دختر جوان افزود: من و پیمان در مدت کوتاهی به هم علاقه مند شدیم و قرار ازدواج گذاشتیم. در واقع او با این ترفند که می خواهد به خواستگاری ام بیاید سرم کلاه گذاشت و بارها و بارها از من سوء استفاده کرد.
یک سال از ارتباط مخفیانه ما گذشت و نه تنها پسر مورد علاقه ام هیچ اقدامی برای ازدواج انجام نداد بلکه در این مدت متوجه شدم او با چند دختر دیگر نیز ارتباط پنهانی دارد.با نگرانی و دلهره ای که برای آینده داشتم موضوع را به پدر پیمان اطلاع دادم ولی او با عصبانیت و تهمت های ناروا مرا از شرکت اخراج کرد و حتی برای پسرش زن گرفت.
حالا من مانده ام با یک دنیا روسیاهی و شرمساری و نمی دانم چه طور جلوی خانواده ام سرم را بالا بگیرم. تصمیم گرفته بودم خودکشی کنم اما با راهنمایی خاله ام به این جا آمدم تا با انجام مشاوره راهی برای حل مشکلاتم پیدا کنم.

شما چی از زندگی فهمــیده اید؟

راستی شما چی از زندگی فهمــیده اید ؟
نقل قولهایی از افراد متفاوت: 


-فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته
" از این قسمت باز کنید" سخت تر از طرف دیگر است . 54 ساله

-فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی
دستت تو جیبته روی یخ راه بری . 12 ساله

-فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد
بدون آنکه به زنت بگویی " دوستت دارم" . 61 سال

-فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،
آن را به نحو احسن انجام می دهم . 48 ساله

-فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم . 38 ساله
-فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند
ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. 20 ساله

-فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه
" حالا باشه تا بعد " این یعنی " نه" . 7 ساله

-فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که
آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. 42 ساله

-فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند
هرگز اتفاق نمی افتند . 64 ساله

-فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ،
من می ترسم . 5 ساله

-فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک
"زندگی خوب"حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند . 72ساله

-فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ،
نفر جلوی من اصلا عجله ندارد . 29 ساله

-فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم
زمانی است که از تعطیلات برگشته ام . 38 ساله

-فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل - رفع همان مشکل
و اعلام رفع مشکل به همه. 34 ساله

-فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری ،
باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید . 29 ساله

-فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم
ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. 29 ساله

-فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است. 31ساله
-فهمــیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا غیر اخلاقی و
یا چاق کننده

-فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست...
اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! 27 ساله

-در زندگى فهمــیده ام در فکر عوض کردن همسرم نباشم....
خودمو عوض کنم و وفق بدم به موقعیتها و مراحل مختلفه زندگیم
تا بتونم با بینش واضح زندگیم رو با خوشحالى و سرور ادامه بدم.

-هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى
تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم. 42 ساله

-فهمــیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد
بلکه از ان رد می شود. 50ساله

-فهمــیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه
و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. 35 ساله

-فهمــیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید
بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی ! 36 ساله

طلاق چرا نه؟!

در جامعه ما که هنوز بین سنت و مدرنیسم دست و پا می زند، هنوز طلاق گرفتن تابو است. زن و مردی که طلاق می گیرند انگشت نمای مردم می شوند. همه پشت سرشان پچ پچ می کنند و گهگاه گوشه کنایه می زنند.

از ترس حرف مردم می سوزیم و می سازیم!

بعضی از مردم ما هم وقتی ازدواج می کنند انگار مالک دیگری شده اند. اگر طرف بگوید نمی خواهم دیگر با تو زندگی کنم جوابش مرگه!

واقعا تصور کنید! جدا شدن آدم وار دو زن و شوهر کجا و مرگ دو نفر کجا!

این دو نفر می توانند بعد از جدا شدن هر کدام زندگی مستقل خودشان را بسازند، احیانا دوباره ازدواج کنند و با توجه به تجربه تلخ ازدواج اول، ازدواج دومشان موفق باشد. بچه دار شوند و ده ها سال دیگر از زندگیشان لذت ببرند!

ولی بعضی از مردم ما حاضرند به قیمت جان خودشان یا طرف مقابلشان از هم جدا نشوند! نمی دانم راز این موضوع چیست! وقتی دو نفر از نظر روحیات اخلاقی به هم نمی خورند خیلی ساده می توانند از هم جدا شوند همین و بس!

این ماجراها را بخونید.....

ادامه مطلب ...

دوستان عزیز! 

از این به بعد به علت مشغله زیاد فقط یکم و پانزدهم هر ماه وبلاگم را به روز می کنم. 

برای همتون آرزوی شادی و پیروزی دارم.

شگفتی های آفرینش!

آدم بعضی از آفریده های خدا را هر چی نگاه می کنه سیر نمیشه. مثلاْ جنگلهای انبوه در دامن کوه ها یا آبشارهای زیبا در دل جنگل یا چهره ی زیبا و دوست داشتنی Taylor Swift !  

 

  

 

 بقیه شگفتی های آفرینش را اینجا ببینید...... 

ادامه مطلب ...