احساس مالکیت انسان بر انسان

در کشور ما وقتی زن و مردی با هم ازدواج می کنند انگار مالک هم شده اند. احساس مالکیت در مورد مردها بسیار شدیدتر است. به گونه ای که اگر زنشان ازشان جدا شود و به مرد دیگری علاقمند شود انگار که به ناموسشان تجاوز شده است! 

در کشورهای پیشرفته چون فرهنگ مردم دموکراتیک است و به حق انتخاب یکدیگر احترام می گذارند و به تحمیل و زور اعتقادی ندارندُ وقتی دو نفر از هم خوششان نمی آید از هم جدا می شوند و هر کدام به راه خود می رود. ولی در ایران این احساس مالکیت باعث می شود فجایعی از قبیل حادثه زیر روی دهد. 

مردی که نه تنها مرد مرتبط با همسر سابقش بلکه همسر و حتی فرزند خود را می کشد! 

فقط می توانم هزار بار  از این وضعیت جامعه افسوس بخورم. کاش بخشی از این همه هزینه تبلیغاتی کشور در جهت اصلاح روشها و باورهای سنتی مردم صرف می شد.

جنایت سه‌گانه علیه همسر، فرزند و مرد غریبه

تهران امروز: کارآگاهان شیرازی موفق به دستگیری مردی شدند که همسر و فرزندش را به ضرب گلوله از پای درآورده و یک نفر دیگری را هم زخمی کرده است.
پلیس با شکایت یک زن و مرد پیر از این جنایت هولناک با خبر شد. این زوج سالخورده به کلانتری محل سکونت خود مراجعه کرده و با حالتی وحشت زده از یک تماس تلفنی تلخ خبر دادند: در خانه نشسته بودیم که تلفن‌مان زنگ خورد. خانمم گوشی را برداشت و لحظاتی بعد جیغی دردناک کشید؛ پرسیدم چه شده است در حالی که به شدت می‌لرزید گفت نیلوفر نوه مان بود. می‌گفت پدرش، مادرش مینا را به قتل رسانده و او را نیز زخمی کرده است.
تلاش این زن و مرد برای تماس مجدد با شماره موبایلی که نیلوفر توسط آن با آنها تماس گرفته بود سودی نداشت و دقایقی بعد آنها پلیس با در جریان این جنایت قرار دادند. ماموران اداره آگاهی اما موفق به برقراری تماس با این دختر بچه شدند ولی نیلوفر تنها توانست حرف‌هایی را که به مادربزرگش زده بود تکرار کند و درباره مکانی که در آن حضور داشت تنها اطلاعاتی کلی داده و بیهوش شد.
کارآگاهان با همین اطلاعات دست به کار شده و چند ساعت بعد نیلوفر و مادرش را در یکی از بیابان‌های اطراف شیراز پیدا کردند. بررسی علائم حیاتی مینا حاکی از مرگ این زن 35 ساله داشت ولی هنوز امیدهایی برای زنده ماندن دختر خردسال که خون زیادی از او رفته و به سختی نفس می‌کشید وجود داشت.
این دختر بچه پس از چند بار تکرار این جمله که بابا خلیل مامانم را کشت از هوش رفته و روز بعد در بیمارستان از دنیا رفت تا تنها شاهد این ماجرا هم دیگر وجود خارجی نداشته باشد.
ماموران با کسب اطلاعات بیشتر دریافتند که باید حرف‌های این دختر بچه را جدی گرفت چرا که مینا حدود 2 ماه قبل از همسرش خلیل جدا شده و دادگاه هم حضانت تنها فرزندشان یعنی نیلوفر را به مینا سپرده بوده است. تلاش برای یافتن خلیل آغاز شده بود که یکی از بیمارستان‌های شیراز پلیس آگاهی را در جریان بستری شدن مجروحی به نام حمید که مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود قرار داد.
این مرد که به شدت زخمی شده بود گفت: با ماشینم به سمت خارج شهر در حرکت بودم که یک مرتبه یک پژو 405 یشمی رنگ به من نزدیک شد و راننده آن با یک اسلحه کلت گلوله‌ای به سمت من شلیک کرد و سپس به سرعت پا به فرار گذاشت. مشخصاتی که مرد مجروح از سرنشین این خودرو در اختیار پلیس گذاشت بسیار نزدیک به چهره خلیل بود به همین خاطر ماموران دریافتند که باید نام خلیل را در زمره متهمان ویژه و بسیار خطرناک اداره آگاهی ثبت کنند.اگر چه ساعتی بعد هم خودروی این مرد که در گوشه‌ای از شهر به حال خود رها شده بود پیدا شد ولی هیچ نشانی از راننده جنایتکارآن در این محل نبود.
با توجه به حساسیت پرونده و به دستور رئیس پلیس آگاهی شیراز تیم ویژه‌ای از کارآگاهان مسئول دستگیری خلیل شدند و تحقیقات گسترده‌ای را پیرامون محل‌های رفت و امد وی انجام دادند.این تلاش نتیجه داد و متهم سرانجام در یکی از محل‌های تردد خود دستگیر و راهی اداره‌آگاهی شد.
خلیل در جریان بازجویی، اتهام قتل همسر و دخترو تیراندازی به یک مرد دیگر را پذیرفت و درباره علت و نحوه این جنایات گفت: «بعد از جدا شدن از مینا روزهای بد من آغاز شد چرا که مینا حضانت نیلوفر را هم از دادگاه گرفته بود و خودش هم رفته بود. من حمید را در این جریان مقصر می‌دانستم و فکر می‌کردم او زیر پای همسرم نشسته و مینا به خاطر علاقه به او مرا ترک کرده است. به همین خاطر تصمیم گرفتم از او و مینا انتقام بگیرم.
نقشه‌ای کشیده و روز حادثه به بهانه‌ای حمید را به خارج شهر کشانده و به او شلیک کردم. بعد هم سراغ مینا آمده و با این عنوان که دلم برایشان تنگ شده آنها را به بهانه گشت و‌گذار در دشت از شهر بیرون بردم. به مکان خلوتی که رسیدیم ابتدا مینا را کشتم و بعد هم گلوله به نیلوفرزده و فرار کردم.»
پس از این اعترافات این جانی 2 قتله روانه زندان شد تا تحقیقات تکمیلی بیشتری درباره این پرونده صورت بگیرد.

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر نارنج و ترنج پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ق.ظ http://toranjbanoo.wordpress.com/

بابا به خدا ملت دیوانه ن....
تفنگ به این راحتی توی دست این آدم چیکار می کرده آخهههه؟؟؟؟؟؟؟

مینو دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ب.ظ http://delneveshteha-m.blogfa.com

خب روانی و جانی بوده. ای خدا!!!! :((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد